کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رزء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رزء
معنی
(رُ) [ ع . ] (اِ.) مصیبت بزرگ ، پیش آمد بد. ج . ارزاء
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رزء
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ ع . ] (اِ.) مصیبت بزرگ ، پیش آمد بد. ج . ارزاء
-
رزء
لغتنامه دهخدا
رزء. [ رُزْءْ ] (ع اِ) مصیبت و آفت و آسیب . ج ، اَرْزاء. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). مصیبت بزرگ . پیش آمد بد. (فرهنگ فارسی معین ). مصیبت ، و گویند مصیبت بزرگ . (از اقرب الموارد).
-
رزء
لغتنامه دهخدا
رزء. [ رُزْءْ ] (ع مص ) رسیدن از مالش چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): رزٔه رزءً و مَرْزِئةً؛ رسید از آن خیر را. و در حدیث سراقة: فلم یَرْزَآنی شیئاً؛ ای لم یأخذا منی شیئاً. (منتهی الارب ). یافتن از مال خود خیری ، هرچه باشد، از آن است : «مارَ...
-
واژههای همآوا
-
رضا
فرهنگ نامها
(تلفظ: rezā) (عربی) رضایت ، راضی ، خشنود ؛ (در اعلام) نام امام هشتمین شیعیان علی بن موسی الرضا (ع)؛ (در تصوف) رضا این است که بنده از مشیت حق گله نکند و نامرادی را رضای حق بداند و با روی خوش بپذیرد .
-
رضا
واژگان مترادف و متضاد
تراضی، خشنود، خوشحال، خوشدل، راضی، رضایت، قانع، قبول، مجاب، موافقت، همداستانی
-
رضا
فرهنگ واژههای سره
خرسند
-
رضا
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . رضاء ] 1 - (اِمص .) خشنودی . 2 - صلاحدید.
-
رضع
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (ص .) 1 - شیرخواره . 2 - بخیل ، ناکس .
-
رضا
لغتنامه دهخدا
رضا. [ رِ ] (اِخ ) ابوالحسین بن زکی بن حسن ... بن علی بن ابیطالب که به هفت واسطه نسبش به حضرت امام حسن می رسد و از طرف مادر نوه ٔ صاحب بن عباد وزیر نامی بود و سادات همدان نسبشان به این خاندان می رسد. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 459 شود.
-
رضا
لغتنامه دهخدا
رضا. [ رِ ] (اِخ ) لقب امام هشتم حضرت علی بن موسی بن محمدبن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب علیه و علی آبائه آلاف التحیة و الثناء. (ناظم الاطباء). لقب علی بن موسی بن جعفر صادق بن محمدبن الحسین بن علی بن ابی طالب (ع ). (منتهی الارب ) . کنیه ٔ او ابوالح...
-
رضا
لغتنامه دهخدا
رضا. [ رِ ] (اِخ ) محمدرضاپاشا یا رضاپاشا تبریزی . رجوع به رضاپاشا (محمدرضاپاشا) شود.
-
رضا
لغتنامه دهخدا
رضا. [ رِ ] (اِخ ) میر محمدرضا. از گویندگان متأخر هندوستان و از اهالی عظیم آباد بود و به سال 1216 هَ . ق . در آنجا درگذشت . بیت زیر او راست :کشتن چه لازم است بدین قهر و کین مرااز ناز چون نمی کشی ای نازنین مرا.(از قاموس الاعلام ترکی ).و رجوع به فرهنگ...
-
رضا
لغتنامه دهخدا
رضا. [ رِ ] (اِخ ) میرزا رضای کرمانی که ناصرالدین شاه را در روز جمعه هفدهم ذیقعده ٔ سال 1313 هَ . ق . در حرم حضرت عبدالعظیم به ضرب شش لول کشت ، پسر ملا حسین عقدایی و از مریدان متعصب سیدجمال الدین افغانی بود. وی اهل کرمان بود و در تهران به شغل دستفروش...
-
رضا
لغتنامه دهخدا
رضا. [ رِ ] (اِخ ) میرزا محمدرضا خلف میرزا حیدر قمشه ای . از گویندگان متأخر (قرن یازدهم هجری ) و اهل قمشه بود. بیت زیر او راست :سرم به عرش رسد گر زمانه ٔ بی مهربه قدر آنکه به خاکم فکند بردارد. (از قاموس الاعلام ترکی ).و رجوع به تذکره ٔ نصرآبادی ص 12...