کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رز
/raz/
معنی
۱. (زیستشناسی) انگور.
۲. باغ.
۳. باغ انگور.
۴. [مجاز] شراب.
۵. (بن مضارعِ رزیدن) = رزیدن
۶. رنگکننده؛ رزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): رنگرز.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
انگور، تاک، مو
دیکشنری
vine
-
جستوجوی دقیق
-
رز
واژگان مترادف و متضاد
انگور، تاک، مو
-
رز
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (اِ.) 1 - درخت انگور. 2 - انگور.
-
رز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) زهر هلاهل .
-
رز
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ فر. ] (اِ.) گل سرخ .
-
رز
لغتنامه دهخدا
رز. [ رَ ] (اِ) درخت انگور. (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ص 6) (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). تاک مو. ج ، رزان ، رزها. (فرهنگ فارسی معین ). بعربی کَرْم گویند. (از دهار) (منتهی الارب ) (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه...
-
رز
لغتنامه دهخدا
رز. [ رَ ] (اِخ ) دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل . سکنه ٔ آن 482 تن . آب آنجا از چشمه و محصول عمده ٔ آن غلات و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
رز
لغتنامه دهخدا
رز. [ رَ ] (اِخ ) نام محلی از رستاق انار طسوج به ناحیت قم . رجوع به ترجمه ٔ تاریخ قم ص 121 و 113 شود.
-
رز
لغتنامه دهخدا
رز. [ رَزز ] (ع مص ) سپوختن و فروبردن ملخ دم خود را بزمین تا خایه نهد. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ). فروبردن دم خود را بزمین برای تخم نهادن . (از اقرب الموارد). دنبال بزمین فروبردن ملخ . (تاج المصادر بیهقی ). || خسته کردن کسی را به نیز...
-
رز
لغتنامه دهخدا
رز. [ رِ ] (ع اِ) در عربی شالی را گویند که برنج پوست دار باشد، چه رَزّاز برنجکوب را گویند. (برهان ) (لغت محلی شوشتر). رجوع به رُزّ شود.
-
رز
لغتنامه دهخدا
رز. [ رِ ] (نف مرخم )مخفف ریز. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (از فرهنگ جهانگیری ). مخفف ریز و ریزنده . (ناظم الاطباء). مخفف ریز که از ریختن مشتق است . (برهان ).
-
رز
لغتنامه دهخدا
رز. [ رِزز ] (ع اِ) آوازی که از دور آید. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آوازی که از دور آید یا عام است . (منتهی الارب ). || آواز تندر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). آواز رعد. (از اقرب الموارد). || بانگ شتر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). |...
-
رز
لغتنامه دهخدا
رز. [ رُ ] (ع اِ) برنج . اَرُزّ. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به رُزّ و اَرُزّ شود.
-
رز
لغتنامه دهخدا
رز. [ رُ ] (فرانسوی ، اِ) گُل سرخ . گُل محمدی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به دو کلمه ٔ بالا شود.
-
رز
لغتنامه دهخدا
رز. [ رُزز ] (ع اِ) لغتی است در اَرُزّ و آن در عصر ما بیشتر مصطلح است . (از اقرب الموارد). برنج . (آنندراج ) (منتهی الارب ). مؤلف نشوءاللغه گوید: در کلمه ٔ رُزّ بجای تشدید نونی آورده بصورت رُنْز گویند. رجوع به ذیل ص 124 همان کتاب شود. جوالیقی در بحث...
-
رز
دیکشنری عربی به فارسی
برنج , دانه هاي برنج , بصورت رشته هاي برنج مانند دراوردن