کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ررا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ررا
لغتنامه دهخدا
ررا. [ رَ ] (اِ) بلغت زند، گوش و اذن . (ناظم الاطباء). بلغت زند وپازند گوش را گویند و بعربی اذن خوانند. (برهان ).
-
جستوجو در متن
-
کفراه
لغتنامه دهخدا
کفراه . [ ک ُ ] (اِ) کفرا. رجوع به کفرا و کفری [ ک ُ ف ُ ررا ] شود.
-
فران
لغتنامه دهخدا
فران . [ ف َرْرا ] (اِخ ) بلادی است وسیع به مغرب . (منتهی الارب ).
-
قراع
لغتنامه دهخدا
قراع . [ ق َرْرا ] (اِخ ) نام اسب غزاله ٔ سکونی . (منتهی الأرب ).
-
کراب
لغتنامه دهخدا
کراب . [ ک َرْرا ] (ع اِ) کس . ما بالدّار کراب ٌ؛ نیست در خانه کسی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
قران
لغتنامه دهخدا
قران . [ ق ُرْرا ] (اِخ ) نام وادیی است میان مکه و مدینه . (از منتهی الارب ). وادیی است نزدیک طائف . (معجم البلدان ).
-
تیزپران
لغتنامه دهخدا
تیزپران . [ پ َرْرا ] (نف مرکب ) تند و بلند پروازکننده : به ابر اندارن تیزپران عقاب نهنگ دلاور به دریای آب . فردوسی .رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
جرارة
لغتنامه دهخدا
جرارة. [ ج َرْرا رَ ] (اِخ ) ناحیه ای است به بطیحه . (آنندراج ) (منتهی الارب ). ناحیه ای است از نواحی بطیحه نزدی» به برّکه به بسیاری ماهی موصوف است . (از معجم البلدان ).
-
خراط
لغتنامه دهخدا
خراط. [ خ ُرْرا ] (ع اِ) پیه که از بیخ گیاه لخ برآرند. (منتهی الارب ). رجوع به خُراط و خَراط در این لغت نامه شود.
-
ابوالخیر
لغتنامه دهخدا
ابوالخیر. [ اَ بُل ْ خ َ ] (اِخ ) محمدبن احمدبن ررا. امام جامع اصفهان . او از عثمان برجی و طبقه ٔ وی روایت کند. صاحب منتهی الارب احمدبن رزا بزاء معجمه ضبط کرده و غلط است .
-
خراز
لغتنامه دهخدا
خراز. [ خ َرْرا ] (اِخ ) محمدبن اسحاق بن اسد خراز، مکنی به ابوجعفر و معروف به زریق از راویانست . اصل او از هرات بود. خطیب میگوید: جز نیکی چیزی درباره ٔ او نشنیدم . او شوال سال 284 هَ . ق . در گذشت . (از انساب سمعانی ).
-
غر
لغتنامه دهخدا
غر. [ غ ِررا ] (ع ص ) آنکه فریب خورد چون او را فریب دهند. ج ، اغرار. || جوان ناآزموده کار.(منتهی الارب ). جوان بی تجربه . مذکر و مؤنث آن یکسان است ، یقال : شاب غر و شابة غر و غرة. (از اقرب الموارد). مرد غافل و ناآزموده کار. (غیاث اللغات ). مردم صاحب...
-
تبری
لغتنامه دهخدا
تبری . [ ت َ ب َرْ ری ] (ع مص ) متعرض احسان کسی شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ازقطر المحیط) (از ناظم الاطباء). || بیزاری . (ناظم الاطباء). بیزار شدن و دوری کردن . مثال : تبری شما را سبب نمی فهمم . فلان همیشه از ما تبری می کند. این لفظ در...
-
خواجه جراح
لغتنامه دهخدا
خواجه جراح . [ خوا / خا ج َ / ج ِ ج َرْرا ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و 235 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات و نخود و چغندر است . شغل اهالی زراعت و مالداری و راه مال...