کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رد کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رد زدن
فرهنگ فارسی معین
(رَ. زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) رد پای کسی را گرفتن .
-
رد زدن
لغتنامه دهخدا
رد زدن . [ رَ زَ دَ ] (مص مرکب ) رد پای کسی را گرفتن . || نشان به جایی بردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
رد گشتن
لغتنامه دهخدا
رد گشتن . [ رَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) قبول نشدن . رد شدن . مردود شدن : گر نیندی واقفان امر کن در جهان رد گشته بودی این سخن . مولوی .و رجوع به رد شدن شود.
-
رد مظالم
لغتنامه دهخدا
رد مظالم . [ رَدْ دِ م َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رد مظلمه . در اصطلاح فقه ، مالی که کسی به حاکم شرع دهد بابت دین یا دیونی که بر ذمّه دارد و داین آن معلوم نیست ، خواه داین آن شرع باشدو خواه عامه ٔ مردم ، غالباً این اصطلاح به دیونی اطلاق می شود ...
-
رد الفعل
دیکشنری عربی به فارسی
واکنش شديد , واکنش , انفعال
-
رد جاده
دیکشنری فارسی به عربی
اخدود
-
رد شدن
دیکشنری فارسی به عربی
ترخيص
-
دلیل رد
دیکشنری فارسی به عربی
نقض
-
ردّ پا
دیکشنری فارسی به عربی
أثَرُ الْقَدَمِ
-
ردّ کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أَجابَ سَلْباً
-
رد شدن
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: rad bebiyan طاری: rad beboy(mun) طامه ای: rad boboɂan طرقی: rad beboymun کشه ای: rad beboymun نطنزی: rad baboyan
-
بیْ رَدْ
لهجه و گویش گنابادی
birad در گویش گنابادی یعنی گم ، ناپیدا ، مفقود
-
رد پا
دیکشنری فارسی به عربی
اثر , صحوة , مسار
-
رد الإعتبار
دیکشنری عربی به فارسی
اعاده حيثيت
-
رد صلاحیت
دیکشنری فارسی به عربی
رفض الأهلية