کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رد مظالم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رد صلاحیت
دیکشنری فارسی به عربی
رفض الأهلية
-
رد خور
لهجه و گویش تهرانی
خطا
-
رد کردن
واژهنامه آزاد
استنکاف
-
رد پا
واژهنامه آزاد
اثر و نشانه های بلقی مانده
-
selective call rejection, selective call block, call block
خدمات رد گزینشی تماس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] نوعی خدمات سفارشی تماس که در آن تماسهای ورودی در صورت موجود بودن در فهرست شمارهتلفنهای نپذیرفتنی پیشگزیدۀ کاربر با پیام ضبطشده پاسخ داده میشود
-
رد برخوانی ناشناس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ← رد تماس ناشناس
-
service denial
رد تقاضای خدمات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] عدم امکان ارائۀ خدمات سفرِ تقاضامحور در زمان درخواست مسافر
-
anonymous call rejection, ACR
رد تماس ناشناس
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] امکانی در تجهیزات کاربری مخاطب برای رد خودکار آن دسته از تماسهای ورودی که هویت تماسگیرنده را مشخص نمیکند متـ . رد برخوانی ناشناس
-
landslide track
ردّ زمینلغزه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] مسیر حاصل از حرکت یک زمینلغزه بر روی سنگها یا خاک سطحی
-
رد گم کردن
لغتنامه دهخدا
رد گم کردن . [ رَ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، پی گم کردن . اثر چیزی یا کاری را از بین بردن . ایز گم کردن . بمجاز، گمراه ساختن . توجه و نظر کسی را از چیزی اصلی منحرف گردانیدن و بسوی چیز دیگر کشانیدن .
-
رد و بد
لغتنامه دهخدا
رد و بد. [ رَ دُ ب َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) (از: «رد» عربی + «بد» فارسی ) ناسزا و ناخوب . سخنهای کج واکج که در حالت بحث و مکابره بر زبان آرند. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ناسزا .
-
بد و رد
لغتنامه دهخدا
بد و رد. [ ب َ دُ رَ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بدوبیراه . (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ): فلان بچه های بد و ردی دارد. با آدمهای بد و رد نشستن بد است . معاشرهای بد و رد. (از یادداشتهای مؤلف ). بد و رد گفتن ؛ بد و بیراه گفتن .
-
رد گم کردن
دیکشنری فارسی به عربی
تراجع
-
جواب ردّ داد
دیکشنری فارسی به عربی
أَجابَ سَلْباً
-
رد و بدل کردن
دیکشنری فارسی به عربی
منحرف