کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ردّ لرزه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رد
لهجه و گویش تهرانی
پی ،عقب
-
رد
لهجه و گویش تهرانی
رج
-
رد
واژهنامه آزاد
استرداد
-
رد
واژهنامه آزاد
رَدْ:(rad) در گویش گنابادی یعنی نشان ، علامت باقی مانده || رد شدن: عبور ، رفتن ، نفهمیدن || ردشده: برگشت خورده || رد کردن: دست به دست دادن به نفر کناری ، پس دادن، دادن
-
accreditation disapproval
رد اعتبار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] در مورد سامانهای اِعمال میشود که فاقد الزامات امنیتیِ مندرج در طرح امنیت است؛ چنین سامانهای اگر در حال راهاندازی باشد، برای آغاز بهرهبرداری تأیید نمیشود و اگر در حال بهرهبرداری باشد، بهرهبرداری از آن متوقف میشود
-
vapour trail
ردّ بخار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← ردّ میعانی
-
propeller wash
ردّ پروانه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] آشفتگیای که براثر حرکت پروانه در پشت شناور در آب ایجاد میشود
-
dissipation trail, distrail
ردّ تبخیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] نواری باریک و صاف در درون لایۀ نازک ابر که به دنبال هواپیمای درحالپرواز دیده میشود
-
particle track
ردِّ ذره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] مسیری که ذرۀ پرانرژی در گذر از مایع خیلی گرم یا در اتاقک حباب از خود به جا میگذارد
-
train of meteor, train
ردِّ شهاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ردّ دودمانند باقیمانده از ظهور شهابهای درخشان در آسمان
-
brush mark
ردِ قلم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی بسپار ـ علوم و فنّاورى رنگ] پستیوبلندیهای کوچک بر سطح پوشرنگ که ناشی از حرکت قلممو است
-
condensation trail
ردّ میعانی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] باریکهای ابرمانند، غالباً به دنبال هواپیمای درحالپرواز، در هوای صاف و سرد و مرطوب متـ . ردّ بخار vapour trail
-
رد زدن
فرهنگ فارسی معین
(رَ. زَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) رد پای کسی را گرفتن .
-
رد شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~. شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) 1 - گذشتن ، عبور کردن . 2 - پذیرفته نشدن .
-
رد زدن
لغتنامه دهخدا
رد زدن . [ رَ زَ دَ ] (مص مرکب ) رد پای کسی را گرفتن . || نشان به جایی بردن . (فرهنگ فارسی معین ).