کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رده کشیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
word-class
ردۀ واژه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] گروهی که واژه بر مبنای مشابهت دستوری با واژهای دیگر در آن قرار میگیرد متـ . طبقۀ واژه
-
رده بندی
فرهنگ فارسی معین
( رَ دِ بَ) (حامص .) طبقه بندی .
-
رده رفیع
لغتنامه دهخدا
رده رفیع. [ رَ دِ رَ ] (اِخ ) قصبه ای از بخش هویزه ٔ شهرستان دشت میشان . سکنه ٔ آن 2000 تن . آب آنجا از نهر کرخه . محصولات عمده ٔ آن غلات و برنج و لبنیات . راه آنجا در تابستان اتومبیلرو. بنای تاریخی آنجا امام زاده ابودبون و ساکنان آنجا از طایفه ٔ عشا...
-
رده گفتن
لغتنامه دهخدا
رده گفتن . [ رَدْ دَ / دِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب ) ناسزا و بد گفتن به بزرگان و پیشوایان دین . (ناظم الاطباء). گفتن سخنی که کفر آرد. (یادداشت مؤلف ).
-
رده محیسن
لغتنامه دهخدا
رده محیسن . [ رَ دِ م ُ ح ِ س ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قصبه ٔ معمره (بلوک تنگه ) بخش قصبه ٔ معمره ٔ شهرستان آبادان . محصول عمده ٔ آن انگور و خرما. راه آنجا اتومبیلرو و ساکنان از طایفه ٔ محیسن هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
رده موطور
لغتنامه دهخدا
رده موطور. [ رَ دِ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلوک تنگه ٔ بخش قصبه ٔ معمره ٔ شهرستان آبادان . سکنه ٔ آن 1500 تن . آب آنجا از رود بهمن شیر. محصولات عمده ٔآن غلات و انگور و خرما. راه آنجا اتومبیل رو. ساکنان از طایفه ٔ موطور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج...
-
رده نصاری
لغتنامه دهخدا
رده نصاری . [ رَ دِ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلوک تنگه ٔ بخش قصبه ٔ معمره ٔ شهرستان آبادان . سکنه ٔ آن 800 تن . آب آنجا از رود بهمن شیر. محصول عمده ٔ آن انگور و خرما. راه آنجا اتومبیلرو و ساکنان آنجا از طایفه ٔ نصار هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران...
-
رده بندی
لغتنامه دهخدا
رده بندی . [ رَ دَ / دِب َ ] (حامص مرکب ) صف بندی . طبقه بندی . ترتیب کردن به رده . (یادداشت مؤلف ). || درجه بندی . طبقه بندی . موجودات زنده بشکل افراد جداگانه ای بر روی سطح زمین زندگانی می نمایند که تحقیق و تفحص در احوال یک یک آنها جداگانه امری غیر...
-
لام رده
لغتنامه دهخدا
لام رده . [ رُ دِ ] (فرانسوی ، اِ) صفحه ای شیشه ای بطول و عرض 76*26 میلیمتر که اطراف آن سمباده ای باشد و از ابزارهایی است که برای عملیات میکروسکپی بکار است . (گیاه شناسی ثابتی ص 12).
-
اهل رده
لغتنامه دهخدا
اهل رده . [ اَ ل ِ رِدْ دَ / دِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کسانی که از دین برگشتند بعد وفات رسول (ص ). (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ) (آنندراج ). کسانی که پس از مرگ رسول از مسلمانی بیرون شدند و ابوبکر با آنان جنگید تا دوباره به اسلام گرویدند. رجوع به ابن...
-
رده بندی
دیکشنری فارسی به عربی
تصنيف
-
رده ای
دیکشنری فارسی به عربی
کلاسيکي
-
classification yard, sorting yard
محوطۀ ردهبندی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل ریلی] محوطهای در ایستگاه راهآهن برای دستهبندی واگنها و تشکیل قطار و اعزام آنها به مقاصد مختلف
-
isotopologue
ناهمردۀ ایزوتوپی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] گونههایی شیمیایی که فقط در ترکیببندی ایزوتوپها با هم تفاوت دارند
-
consolation match 1
مسابقۀ ردهبندی 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ورزش] هریک از مسابقههایی که برای تعیین رتبه میان راهنایافتگان به مراحل بالاتر برگزار میشود