کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رخنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رخنه
/rexne/
معنی
۱. راه و شکاف میان دیوار؛ سوراخ.
۲. [مجاز] عیب و نقص؛ فساد.
〈 رخنه افکندن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. در چیزی ایجاد رخنه و شکاف کردن.
۲. [مجاز] اختلاف و نفاق و جدایی میان دیگران انداختن.
〈 رخنه کردن: (مصدر متعدی)
۱. شکافتن؛ سوراخ کردن.
۲. (مصدر لازم) نفوذ کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. سرایت، نفوذ
۲. ثقبه، ثلمه، چاک، درز، روزن، سوراخ، شقاق، شکاف، منفذ
برابر فارسی
رهیافت
فعل
بن گذشته: رخنه کرد
بن حال: رخنه کن
دیکشنری
crack, crevice, hole, interstice, porosity
-
جستوجوی دقیق
-
رخنه
واژگان مترادف و متضاد
۱. سرایت، نفوذ ۲. ثقبه، ثلمه، چاک، درز، روزن، سوراخ، شقاق، شکاف، منفذ
-
رخنه
فرهنگ واژههای سره
رهیافت
-
رخنه
فرهنگ فارسی معین
(رِ نِ) (اِ.) سوراخ ، شکاف .
-
رخنه
فرهنگ فارسی معین
(رُ نَ یا نِ) (اِ.) کاغذ.
-
رخنه
لغتنامه دهخدا
رخنه . [ رَ ن َ ] (اِخ ) (جنگ ...) جنگی است که به سال 385 هَ . ق . بین سپاهیان سبکتکین و محمود با سیمجوریان در نیشابور درگرفت و بوعلی سیمجور در آن به محمود و سبکتکین شکست داد. ابوالفضل بیهقی گوید: عامه ٔ شهر پیش بوعلی سیمجور رفتند و به آمدن وی شادی ک...
-
رخنه
لغتنامه دهخدا
رخنه . [ رَ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان طبس مسینای بخش در میان شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 48 تن . آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آنجا غلات و شلغم است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
رخنه
لغتنامه دهخدا
رخنه . [ رَ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد. سکنه ٔ آن 693 تن . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات و چغندر. راهش در تابستان اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
رخنه
لغتنامه دهخدا
رخنه . [ رَ ن َ / ن ِ ](اِ) راهی که در دیوار واقع شده باشد. (ناظم الاطباء) (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ). سوراخ دیوار و جز آن . (انجمن آرا) (از شعوری ج 2 ص 15) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ سروری ). راهی است در خانه . (...
-
رخنه
لغتنامه دهخدا
رخنه . [ رُ ن َ / ن ِ ] (اِ) کاغذ. (ناظم الاطباء) (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (از لغت فرس اسدی ) (از فرهنگ اوبهی ) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (از برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ سروری ) (فرهنگ نظام ). قرطاس . (لغت محلی شوشتر) (از بر...
-
رخنه
لغتنامه دهخدا
رخنه . [رَ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان نهبندان بخش شوسف شهرستان بیرجند. سکنه ٔ آن 103 تن . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
رخنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) rexne ۱. راه و شکاف میان دیوار؛ سوراخ.۲. [مجاز] عیب و نقص؛ فساد.〈 رخنه افکندن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. در چیزی ایجاد رخنه و شکاف کردن.۲. [مجاز] اختلاف و نفاق و جدایی میان دیگران انداختن.〈 رخنه کردن: (مصدر متعدی)۱. شکافتن؛ سوراخ کردن.۲. ...
-
رخنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] roxne کاغذ.
-
رخنه
دیکشنری فارسی به عربی
تدفق , تسرب , خرق , شق , عيب , فتحة , فجوة
-
واژههای مشابه
-
رخنه رخنه
لغتنامه دهخدا
رخنه رخنه . [ رَ ن َ / ن ِ رَ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) شکاف شکاف . چاک چاک . سوراخ سوراخ : تن نای شد رخنه رخنه ز غم که دیگر نخواهد برآمدش دم . فردوسی .زآن زمینها که رخنه کرد عجوزمانده آن خاک رخنه رخنه هنوز. نظامی . || کنگره دار. دندانه دار : ز عین فعل ب...