کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رخم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رخم
لغتنامه دهخدا
رخم . [ رَ ] (ع مص ) رَخَم . زیر بال گرفتن مرغ بیضه ٔ خود را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). در کنار گرفتن مرغ بیضه ٔ خود را.(از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || بازی کردن زن با بچه ٔ خود: رَخَمَت المراءة ولدها رَخْماً و رَخَماً. (منتهی...
-
رخم
لغتنامه دهخدا
رخم . [ رَ خ َ ] (اِخ ) آب راهی است به مکه ، یا راه دو کوه است در آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
رخم
لغتنامه دهخدا
رخم . [ رَ خ َ ] (اِخ ) موضعی است میان شام و نجد.(از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از معجم البلدان ).
-
رخم
لغتنامه دهخدا
رخم . [ رَ خ َ ] (ع اِ) شیر ستبر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). || (اِمص ) مهربانی و دوستی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ). || نرمی . (از منتهی الارب ) (از ا...
-
رخم
لغتنامه دهخدا
رخم . [ رَ خ َ ] (ع مص )مصدر به معنی رَخْم . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). رجوع به رَخْم شود.
-
رخم
لغتنامه دهخدا
رخم . [ رُ خ ُ ] (ع اِ) پاره ای از فله و آغوز. (ناظم الاطباء). پاره ای از فله . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
ناشسته رخ
لغتنامه دهخدا
ناشسته رخ .[ ش ُ ت َ / ت ِ رُ ] (ص مرکب ) ناشسته روی : از چه ناشسته رخم می خوانی که رخم شسته به خون جگر است .کمال اسماعیل .
-
فرگن
لغتنامه دهخدا
فرگن . [ ف َ گ َ ] (اِ) جوی . فرغن . (اسدی ). جو. فرکن . (یادداشت به خط مؤلف ) : دو فرگن است روان از دو دیده بر دو رخم رخم ز رفتن فرگن به جملگی فرکند. خسروانی .رجوع به فرکند، فرغن ، فراکن و فرکن شود.
-
رخمة
لغتنامه دهخدا
رخمة. [ رَ خ َ م َ ] (ع مص ) مصدر به معنی رَخْم و رَخَم . (ناظم الاطباء). بیضه را زیر بال گرفتن مرغ . (منتهی الارب ). رجوع به مترادفات کلمه شود. || (از باب سمع) نرم کردن چیزی را. (ناظم الاطباء).
-
فرکندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹فرکندیدن› [قدیمی] farkandan ۱. برکندن؛ کندن.۲. کندن جوی و راهآب در زمین.۳. فرسودن؛ کهنه کردن: ◻︎ دو فرکن است روان از دو دیده بر دو رخم / رخم ز رفتن فرکن بهجملگی فرکند (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۱۴).
-
رخمة
لغتنامه دهخدا
رخمة. [رَ م َ ] (ع مص ) مهربانی نمودن بر کسی و محبت کردن : رَخَمَه رَخْمَةً. (منتهی الارب ). رجوع به رخم شود.
-
ریشیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] rišide ۱. رنگورورفته: ◻︎ رخم از رنگ توست ریشیده / دلم از زلف توست پیچیده (عنصری: ۳۶۹).۲. ریشهریشه.
-
فرکن
لغتنامه دهخدا
فرکن . [ ف َ ک َ ] (اِ) کاریز آب بود. (اسدی ). جویی را گویند که نو احداث کرده باشند وآب در آن تازه جاری شده باشد. (برهان ) : دو فرکن است روان از دو دیده بر دو رخم رخم ز رفتن فرکن به جملگی فرکند. خسروانی .|| زمینی که به صدمه ٔ سیل کنده شده و جابه جا آ...
-
خودرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xodrang ویژگی چیزی که دارای رنگ طبیعی است و به طریق مصنوعی رنگ نشده باشد: ◻︎ رخم از خون چو لالهٴ خودرنگ / اشکم از غم چو لؤلؤ شهوار (انوری: ۱۹۲).