کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رخص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رخص
/roxs/
معنی
ارزان شدن؛ ارزانی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رخص
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (ص .) نرم و نازک .
-
رخص
فرهنگ فارسی معین
(رُ) [ ع . ] (اِمص .) ارزانی ، کم بهایی .
-
رخص
لغتنامه دهخدا
رخص . [ رَ ] (ع ص ) نرم و نازک . گویند: غلام رخص الجسد؛ نازک اندام . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). نازک بدن . (یادداشت مؤلف ). بناز پرورده . (مهذب الاسماء). هر چیز نرم . (از اقرب الموارد). نرم تر وتازه و مؤنث آن رَخْصة است . رجوع به ...
-
رخص
لغتنامه دهخدا
رخص . [ رُ خ َ ] (ع اِ) ج ِ رُخْصة. (ناظم الاطباء) : چون عالمی را بینی به رخص و تأویلات مشغول گردد بدان که از وی هیچ چیزی نیاید. (کشف المحجوب هجویری ). || و نیز رخص طلب کردن سبکداشت فرمان حق بود. و رجوع به رخصة شود. || در اصطلاح شرع مقابل عزیمت . (ی...
-
رخص
لغتنامه دهخدا
رخص . [رُ ] (ع مص ) ارزان گردیدن نرخ . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ارزان شدن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ) (دهار) (از اقرب الموارد). رخص قیمت ؛ ارزان شدن آن و صفت آن رخیص است . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) ارزانی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (دهار)...
-
رخص
دیکشنری عربی به فارسی
ازقيمت کاستن , ارزان شدن , تحقير کردن , ناچيز شمردن
-
رخص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] roxs ارزان شدن؛ ارزانی.
-
جستوجو در متن
-
ازقیمت کاستن
دیکشنری فارسی به عربی
رخص
-
ارزان شدن
دیکشنری فارسی به عربی
رخص
-
ناچیز شمردن
دیکشنری فارسی به عربی
اهانة , رخص
-
تحقیر کردن
دیکشنری فارسی به عربی
احتقر , اذلل , رخص
-
رخاصة
لغتنامه دهخدا
رخاصة. [ رَ ص َ ](ع مص ) رُخوصة. نرم شدن و نازک گردیدن بدن . (ناظم الاطباء). مصدر است از رخص . (منتهی الارب ). نرم و نازک شدن . (آنندراج ). نعومت و نرمی . (از اقرب الموارد).
-
رخصة
لغتنامه دهخدا
رخصة. [ رَ ص َ ] (ع ص ) مؤنث رَخْص . گویند: جاریة رخصة؛ دختر نازک اندام . و اصابع رخصة؛ انگشتان نرم و نازک . ج ، رَخائص (شذوذاً). (از منتهی الارب ) (از آنندراج ).
-
رخوصة
لغتنامه دهخدا
رخوصة. [ رُ ص َ ] (ع مص ) مصدر به معنی رخاصة. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). نازک اندام شدن . (آنندراج ). مصدر است از رَخْص به معنی نرم . (منتهی الارب ) : و له [ و لعصی الراعی ]ورق شبیه بورق البنداب الا انه اطول منه و اشد رخوصة. (تذکره ٔ ابن بیطار...