کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رخشندگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رخشندگی
/raxšandegi/
معنی
درخشندگی؛ درخشان بودن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
effulgence, radiance
-
جستوجوی دقیق
-
رخشندگی
لغتنامه دهخدا
رخشندگی . [ رَ ش َ دَ / دِ ] (حامص ) حالت رخشنده . صفت رخشنده . روشنی و تاب و ضیا و درخشندگی . (ناظم الاطباء). رخشنده بودن . درخشندگی . روشنی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
رخشندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) raxšandegi درخشندگی؛ درخشان بودن.
-
جستوجو در متن
-
سپیدی
واژگان مترادف و متضاد
۱. بیاض، سفیدی ≠ سیاهی ۲. رخشندگی، روشنایی، روشنی ≠ تیرگی
-
رخشانی
لغتنامه دهخدا
رخشانی . [ رَ / رُ ] (حامص ) حالت رخشان . صفت رخشان . رخشندگی . درخشندگی . تابناکی . تابندگی . تلألؤ. لمعان .درخشانی . بریق . براق . (یادداشت مؤلف ) : فروتر ز کیوان ترا اورمزدبه رخشانی لاله اندر فرزد. ابوشکور بلخی .دوان شد به بالین او اورمزدبه رخش...
-
رخشش
لغتنامه دهخدا
رخشش . [ رَ ش ِ ] (اِمص ) درخشش . رخشیدن . (ناظم الاطباء). عمل رخشیدن . صفت رخشیدن . رخشندگی . درخشندگی . تابناکی . تابندگی . تابش : به رخشش بکردار تابان درخشی که پیچان پدید آید از ابر آذر. ؟ (از لغت فرس اسدی نسخه ٔ خطی نخجوانی ).|| شعاع نور و پرتو ر...
-
رخش
لغتنامه دهخدا
رخش . [ رُ ] (اِ) روشنی و شعاع و پرتو و رخشندگی . (از لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (ناظم الاطباء) (از برهان ). روشنی و شعاع . (انجمن آرا). روشنی . (آنندراج ). روشنی و پرتو. (فرهنگ خطی ). پرتو شعاع و عکس . (از فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ س...
-
آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āp] ‹آو، او› 'āb ۱. (شیمی) مادهای مایع، بیطعم، بیبو، و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی H۲O که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فراگرفته. در صد درجۀ سانتیگراد جوش میآید و در صفر درجۀ سانتیگراد من...
-
پروین اعتصامی
لغتنامه دهخدا
پروین اعتصامی . [ پ َرْ ن ِ اِ ت ِ ] (اِخ ) مسمّاة به رخشنده . شاعره ٔ ایرانی . دخت مرحوم یوسف اعتصامی (اعتصام الملک آشتیانی ). وی در 25 اسفندماه 1285 هَ . ش . در تبریز متولد گردید. در کودکی با پدر به تهران آمد و بقیه ٔ عمر خود را در این شهر گذرانید....
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (القاضی ... مکی ) (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم بن تاج الدین بن محمد متوفی بسال 1066 هَ . ق . قاضی ادیب از اهالی مکه واصلش از مدینه بود اشعار و منشآتش لطیف است و او راست : «فتاوی فقهیة» که پسرش احمد در مجموعه ای بنام «تاج المجامیع...