کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رختکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رختکن
/raxtkan/
معنی
جایی در حمام، ورزشگاه، و مانند آن برای عوض کردن لباس.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
cloakroom, dressing room
-
جستوجوی دقیق
-
رختکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) raxtkan جایی در حمام، ورزشگاه، و مانند آن برای عوض کردن لباس.
-
واژههای همآوا
-
رخت کن
فرهنگ فارسی معین
( ~. کَ) (اِمر.) اتاقی که در آن لباس از تن درآورند و در جارختی گذارند، جایی از گرمابه که در آن لباس ها را از تن درآورند.
-
رخت کن
لغتنامه دهخدا
رخت کن . [ رَ ک َ ] (نف مرکب ) کننده و بیرون آرنده ٔ جامه . که لباس خود را درمی آورد. درآرنده ٔجامه . بیرون کننده ٔ جامه از تن . آنکه جامه ٔ خود را از تن می کند و برمی آورد. || (اِ مرکب ) آنجای از گرمابه که در آن لباس می کنند. (ناظم الاطباء). سربنه ٔ...
-
جستوجو در متن
-
cloakrooms
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رختکن
-
بینه
لهجه و گویش تهرانی
رختکن حمام
-
cloakroom
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رختکن، رخت کن
-
locker-room
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رختکن، اطاقی که دارای قفسههای قفل دار باشد
-
مسلخ
واژگان مترادف و متضاد
۱. سلاخخانه، مذبح، کشتارگاه ۲. قتلگاه ۳. رختکن (گرمابه)
-
back stage, wings
پشت صحنه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون، هنرهای نمایشی] 1. محوطهای در پشت فضای نمایشی شامل اتاقهای رختکن و چهرهپردازی و انبارها که از چشم تماشاگر پنهان است 2. محوطهای در خارج از دید دوربین
-
کابین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cabine] kabin ۱. هریک از اتاقهای کشتی.۲. اتاقکی در جلو هواپیما برای هدایت هواپیما بهوسیلۀ خلبان و کمکخلبان.۳. اتاقکی که بهعنوان رختکن از آن استفاده میشود.۴. اتاقک تلفن عمومی در مخابرات یا معابر.
-
کن
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ کندن) kan ۱. = کندن۲. کَنَنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خارکن، چاهکن، کوهکن.۳. محل درآوردن (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کفشکن، رختکن.۴. کندهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ریشهکن.