کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رختخواب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رختخواب
/raxtexāb/
معنی
رختخواب؛ لحاف و تشک؛ بستر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بستر، تختخواب، تشک، خوابگاه، فراش، نهالی
دیکشنری
bed, bedding, bedroll
-
جستوجوی دقیق
-
رختخواب
واژگان مترادف و متضاد
بستر، تختخواب، تشک، خوابگاه، فراش، نهالی
-
رختخواب
لغتنامه دهخدا
رختخواب . [ رَ ت ْ / ت ِ خوا / خا ] (اِمرکب ) جامه ٔ خواب که مجموع لحاف و برخوابه (توشک ) و متکا و بالش و غیره است .فراش . بستر. جا. جای . بسترآهنگ . (یادداشت مؤلف ).- رختخواب افکندن در جایی ؛ ساکن شدن در آن جای . مقیم گردیدن در آنجا. اقامت ورزیدن ...
-
رختخواب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) raxtexāb رختخواب؛ لحاف و تشک؛ بستر.
-
رختخواب
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: raxtexow طاری: devâǰ طامه ای: joxow طرقی: dövâǰ کشه ای: dovâǰ نطنزی: raxtexow
-
واژههای مشابه
-
چادر رختخواب
لغتنامه دهخدا
چادر رختخواب . [ دَ / دُ رِ رَ ت ِ خوا /خا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کرباسی که رختخواب در آن پیچند. (آنندراج ). چادرشب . رجوع به چادرشب شود.
-
رختخواب بچگانه
دیکشنری فارسی به عربی
سرير
-
در رختخواب
دیکشنری فارسی به عربی
عبد
-
چادر شب رختخواب
دیکشنری فارسی به عربی
غطاء الفراش
-
واژههای همآوا
-
رخت خواب
لغتنامه دهخدا
رخت خواب . [ رَ ت ِ خوا / خا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لباس خواب . جامه ٔ خواب . (یادداشت مؤلف ). جامه ای که شب هنگام پوشند. جامه ای که بوقت خواب به تن کنند. جامه که در بستر به بر نمایند.
-
جستوجو در متن
-
پورک
واژهنامه آزاد
[ رِّ ]رختخواب ؛ محلی که رختخواب ها بر روی هم چیده شده اند.
-
built in bed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساخته شده در رختخواب
-
bedsore
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رختخواب