کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رحم دلی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قاطع رحم
لغتنامه دهخدا
قاطع رحم . [ طِ ع ِ رَ ح ِ ] (ص مرکب ) کسی که خویشی راببرد و پیوند برادری را گسسته کند. (ناظم الاطباء)
-
فسرده رحم
لغتنامه دهخدا
فسرده رحم . [ ف ُ / ف ِ س ُ دَ / دِ رَ ح ِ ] (ص مرکب ) نازا. عقیم ، نظیر: فسرده پستان : مادر بخت فسرده رحم است خشک دارد سر پستان چه کنم ؟خاقانی .
-
ام رحم
لغتنامه دهخدا
ام رحم . [ اُم ْ م ِ رُ ] (اِخ ) مکه ٔ معظمه . (از معجم البلدان ) (از مراصد الاطلاع ). مکه را گویند بمناسبت رحمتی که خداوند به این شهر عطا فرموده است . (از المرصع).
-
انقلاب رحم
لغتنامه دهخدا
انقلاب رحم . [ اِ ق ِ ب ِ رَ ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) علتی در رحم : سبب این علت دو نوع است یکی آنکه قوت عظیم برحم برسد چون دشخواری زادن و تهور قابله یا بانگ عظیم کردن یا چیزی گران برداشتن یا از جای بلند افتادن و جستن یا زخمی و آسیبی رسیدن یا نا...
-
بسته رحم
لغتنامه دهخدا
بسته رحم . [ ب َت َ / ت ِ رَ ح ِ ] (ص مرکب ) زنی را گویند که هرگز نزاید و او را به عربی عقیمه خوانند. (برهان ). یعنی عورتی عقیمه . آنکه از زادن باز مانده بود. (شرفنامه ٔ منیری ). عقیم . (رشیدی ). کنایه از عقیم و نازاد. (آنندراج ) (مجموعه مترادفات ص 2...
-
خدائی رحم
لغتنامه دهخدا
خدائی رحم . [ خ ُ رَ ] (اِ مرکب ) یک نوع غذائی است که بدرویشان دهند در انجام نذر. (از ناظم الاطباء).
-
بی رحم
دیکشنری فارسی به عربی
عنيف , وحشي
-
رحم کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أخَذَتْهُ الشّفَقَة
-
دل رحم
لهجه و گویش تهرانی
با عاطفه
-
قطع رحم
واژهنامه آزاد
بجا نیاوردن صله رحم،ترک روابط فامیلی،متضاد صله رحم
-
cervical mucus method
روش مخاط دهانۀ رحم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] روش طبیعی تنظیم خانواده مبتنی بر تشخیص زمان تخمکگذاری از طریق مشاهدۀ تغییرات ماهیت و مقدار ترشحات رحم متـ . روش تخمکگذاری ovulation method
-
طفل در رحم
دیکشنری فارسی به عربی
عبء
-
دلش به رحم آمد
دیکشنری فارسی به عربی
أخَذَتْهُ الشّفَقَة
-
دل بی رحم
لهجه و گویش تهرانی
بیرحم
-
رحم و انصاف
فرهنگ گنجواژه
انصاف.