کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رحمت نمودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رحمت آباد موغار
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد موغار. [ رَ م َ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرمسیر شهرستان اردستان . سکنه ٔ آن 360 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
رحمت علی شاه
لغتنامه دهخدا
رحمت علی شاه . [ رَ م َ ع َ ] (اِخ ) زین العابدین میرزا کوچک . از بزرگان سلسله ٔ نعمةاللّهیه (متوفای 1278 هَ . ق .). در علوم ظاهری و باطنی مقامی ارجمند داشت و به دلالت زین العابدین شروانی دست ارادت به مجذوب علی شاه داد و پس از شروانی مقتدای درویشان ن...
-
علی آباد رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
علی آباد رحمت آباد. [ ع َ دِ رَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاه واقع در 18 هزارگزی شمال کنگاور و در کنار راه شوسه ٔ همدان و در جنب خسروآباد. ناحیه ای است دامنه و سردسیر، و دارای 50 تن سکنه . آب آن از فاضل آب رودخانه ...
-
حبیب آباد رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
حبیب آباد رحمت آباد. [ ح َ دِ رَ م َ ] (اِخ ) (قنات ...) یکی از قنوات شهر طهران در خارج شهر. مقدار آب آن یک سنگ و نیم و مسافت مادرچاه آن تا شهر دو فرسنگ است .
-
حافظ رحمت خان
لغتنامه دهخدا
حافظ رحمت خان . [ ف ِ رَ م َ ] (اِخ ) یکی از سرداران لشکر روهیله ازافغانها که با پادشاه درانی احمدخان به دهلی رفت . رجوع به مجمل التواریخ احمد گلستانه ص 98 و 99 شود.
-
ریغ رحمت،() سر کشیدن
لهجه و گویش تهرانی
مردن
-
شفقت و رحمت
فرهنگ گنجواژه
رحم.
-
عفو و رحمت
فرهنگ گنجواژه
بخشش.
-
قهر و رحمت
فرهنگ گنجواژه
متضاد.
-
لطف و رحمت
فرهنگ گنجواژه
خوبی.
-
مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ
واژهنامه آزاد
مگر ای حضرت علی لطف تو شامل حال ما شود وگرنه...
-
جستوجو در متن
-
مَرْحَمَةِ
فرهنگ واژگان قرآن
ترحم کردن - رحم نمودن (مصدر ميمي از ماده رحمت است )
-
رحم
لغتنامه دهخدا
رحم . [ رُ ] (ع مص ) رُحُم . رحمت . بخشیدن کسی را و مهربانی و عطوفت نمودن بر او. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بخشودن . مهربانی کردن . (منتهی الارب ). و رجوع به رحمت شود. رَحِم َ اﷲ العباد و بهم ؛ رسید به بندگان رحمت و بخشش خدا. (ناظم الاطباء).- ...
-
مرکب کردن
لغتنامه دهخدا
مرکب کردن . [ م ُ رَک ْ ک َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ترکیب کردن . ترکیب نمودن . بهم آمیختن : خزینه آب و آتش گشت بر گردون که پنداری ز خشم خویش و از رحمت مرکب کرد یزدانش .ناصرخسرو.
-
رثی
لغتنامه دهخدا
رثی . [ رَث ْی ْ ] (ع مص )گریستن بر مرده و برشمردن نیکوییهای او را. (از اقرب الموارد). گریستن مرده را و ستایش نمودن بر وی و در آن نظم آوردن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). مرده ستودن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). مرثیت گفتن . (مصادراللغة زوزنی )....