کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رحمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رحمت افشاندن
لغتنامه دهخدا
رحمت افشاندن . [ رَ م َ اَ دَ ] (مص مرکب ) یارحمت فشاندن . رحمت کردن . رحمت نمودن . رحم کردن . رحم و شفقت ورزیدن . مهر و رأفت نشان دادن : امروز بر شهنشه رحمت همی فشاندهم در بهشت رضوان هم بر سپهر اختر.امیر معزی (از آنندراج ).
-
رحمت بردن
لغتنامه دهخدا
رحمت بردن . [ رَ م َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) یا رحمت بردن بر کسی . رحمت آوردن . رحم کردن . شفقت ورزیدن . ترحم نمودن . رقت نمودن : نوازنده تر زآن شد انصاف شاه که رحمت برد خاصه بر بی گناه . نظامی (از آنندراج ).گفتا نه که من بر حال ایشان رحمت می برم . (گلست...
-
رحمت رسیدن
لغتنامه دهخدا
رحمت رسیدن . [ رَ م َ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) بخشایش و عفو رسیدن . مغفرت آمدن : بخوان تا بخواند دعایی براین که رحمت رسد زآسمان بر زمین .(بوستان ).
-
رحمت فرستادن
لغتنامه دهخدا
رحمت فرستادن . [ رَ م َ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) آمرزش و غفران کردن کسی را پس از مرگ . خدا بیامرز گفتن مرده را : فرستی مگر رحمتی در پیم که بر کرده ٔ خویش واثق نیم .(بوستان ).
-
رحمت کردن
لغتنامه دهخدا
رحمت کردن . [رَ م َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) یا رحمت کردن بر کسی . بخشودن و عفو کردن و آمرزیدن . (ناظم الاطباء) : رحمت کناد خدا بر او. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 310).هر آنکس که بر دزد رحمت کندبه بازوی خود کاروان میزند. (بوستان ). || رحم کردن . رقت نمودن . شفق...
-
رحمت نمودن
لغتنامه دهخدا
رحمت نمودن . [ رَ م َ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) رحم کردن . شفقت نمودن . رحمت آوردن . رقت نمودن . مهر و شفقت نشان دادن : چندانکه توانستی رحمت بنمودی چندانکه توانستی ملکت بزدودی . منوچهری .ایزد قدرت به خداوند نموده بود رحمت هم بنمود. (تاریخ بیهقی...
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از بخش حومه ٔ شهرستان یزد. سکنه ٔ آن 1570 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آن غلات . راه آن ماشین رو می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از بخش زرند شهرستان ساوه . سکنه ٔ آن 648 تن .آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آن غلات و پنبه و چغندر قند و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان آزادوار بخش جغتای شهرستان سبزوار. سکنه ٔ آن 300 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات و پنبه وزیره و کنجد است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بالا گریوه ٔ بخش ملاوی شهرستان خرم آباد. سکنه ٔ آن 520 تن . آب آن از چشمه ٔ قلعه نصیر. محصول عمده ٔ آن غلات و ذرت و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش ابهررود شهرستان زنجان . سکنه ٔ آن 540 تن . آب آن از قنات و رودخانه . محصول عمده ٔ آن غلات و انگور و صیفی . راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بخش شهداد شهرستان کرمان . سکنه ٔ آن 4 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت . سکنه ٔ آن 12 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان توابع ارسنجان بخش زرقان شهرستان شیراز. سکنه ٔ آن 65 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آن غلات و چغندر است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چنار بخش مرکزی شهرستان آباده . سکنه ٔ آن 8 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).