کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رحمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد. [ رَ م َ] (اِخ ) دهی از دهستان کوه پنج بخش مرکزی شهرستان سیرجان . سکنه ٔ آن 58 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آن غلات و حبوب است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد. [ رَم َ ] (اِخ ) دهی از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد. سکنه ٔ آن 386 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد.[ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان خدابنده لو بخش قیدارشهرستان زنجان . سکنه ٔ آن 126 تن . آب آن از رودخانه ٔخررود. محصول عمده ٔ آن غلات . صنایع دستی آنجا قالیچه و گلیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد.[ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان هرات بخش شهربابک شهرستان یزد. سکنه ٔ آن 142 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
رحمت آبادسالاری
لغتنامه دهخدا
رحمت آبادسالاری . [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان برج اکرم بخش فهرج شهرستان بم . سکنه ٔ آن 250 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آن غلات و خرما است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
رحمت انگیز
لغتنامه دهخدا
رحمت انگیز. [ رَ م َ اَ] (نف مرکب ) مِهرانگیز. که رقت و محبت کسی را برانگیزد. که عطوفت و رحم دیگران را جلب کند : وآن خیره زبان رحمت انگیزبخشایش کرد و گفت برخیز.نظامی .
-
قائد رحمت
لغتنامه دهخدا
قائد رحمت . [ ءِ دِ رَ م َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش زاغه ٔ شهرستان خرم آباد است . این دهستان در شمال خاوری بخش واقع و محدود است از شمال به دهستانهای ورکوه و مال اسد از جنوب به دهستان دالوند ازخاور به دهستان رازان از باختر قسمتی از دهستان دالوند....
-
رحمت امیز
دیکشنری فارسی به عربی
رحيم
-
رحمت کوزه کنانی
لغتنامه دهخدا
رحمت کوزه کنانی . [ رَ م َ ت ِ زَ ک ُ ] (اِخ ) میرزا محمد. از کوزه کنان آذربایجان بود اما در اصفهان توطن داشت . در طریق عرفان پیرو سلسله ٔ ذهبیه بود. اشعار او بیشتر مثنوی و مدیحه می باشد. اینک نمونه ای از مثنویات او:چند پویم در پی این آرزوشهرشهر و خا...
-
رحمت آباد آزادگان
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد آزادگان . [ رَ م َ زا دِ ] (اِخ ) دهی از دهستان آسپاس بخش مرکزی شهرستان آباده . سکنه ٔ آن 85 تن . آب آن از چشمه و رودخانه . محصول عمده ٔ آن غلات و حبوب . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
رحمت آباد شور
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد شور. [ رَ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش زرند شهرستان کرمان . سکنه ٔ آن 13 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
رحمت آباد کوچک
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد کوچک . [ رَ م َ چ َ / چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان دشتابی بخش بوئین شهرستان قزوین . سکنه ٔ آن 71 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آن غلات و چغندر قند و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
رحمت آباد موغار
لغتنامه دهخدا
رحمت آباد موغار. [ رَ م َ م ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان گرمسیر شهرستان اردستان . سکنه ٔ آن 360 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آن غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
رحمت علی شاه
لغتنامه دهخدا
رحمت علی شاه . [ رَ م َ ع َ ] (اِخ ) زین العابدین میرزا کوچک . از بزرگان سلسله ٔ نعمةاللّهیه (متوفای 1278 هَ . ق .). در علوم ظاهری و باطنی مقامی ارجمند داشت و به دلالت زین العابدین شروانی دست ارادت به مجذوب علی شاه داد و پس از شروانی مقتدای درویشان ن...
-
علی آباد رحمت آباد
لغتنامه دهخدا
علی آباد رحمت آباد. [ ع َ دِ رَ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاه واقع در 18 هزارگزی شمال کنگاور و در کنار راه شوسه ٔ همدان و در جنب خسروآباد. ناحیه ای است دامنه و سردسیر، و دارای 50 تن سکنه . آب آن از فاضل آب رودخانه ...