کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رحل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رَحْلِ
فرهنگ واژگان قرآن
ظرف و اثاث
-
جستوجو در متن
-
جزوهکش
واژگان مترادف و متضاد
رحل
-
رحال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ رَحْل] [قدیمی] rehāl = رحل
-
aboding
دیکشنری انگلیسی به فارسی
aboding، رحل اقامت افکندن
-
رحله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rehle ۱. سفرنامه.۲. = رحل
-
رِحَالِهِمْ
فرهنگ واژگان قرآن
جمع رحل به معناي ظرف و اثاث
-
مسناف
لغتنامه دهخدا
مسناف . [ م ِ ] (ع ص ) شتر که رحل سپس و شتر که رحل پیش اندازد،از لغات اضداد است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد)(آنندراج ). شتری که رحل سپس اندازد و یا آن که رحل پیش اندازد. (ناظم الاطباء). آن اشتر که پالان فرا پیش افکند. (مهذب الاسماء). || شتر که ...
-
ماندنی شدن
واژگان مترادف و متضاد
ساکنشدن، مقیم شدن، رحل اقامت افکندن، ماندگارگشتن ≠ رفتنی
-
افآم
لغتنامه دهخدا
افآم . [ اِف ْ ] (ع مص ) فراخ گردانیدن رحل و پالان را از آنچه که بود. (از ناظم الاطباء). گشاد گردانیدن رحل و پالان و افزون بر آن . (از اقرب الموارد).
-
دایة
لغتنامه دهخدا
دایة. [ ی َ ](ع اِ) جای رحل از پشت اشتر. دای . (مهذب الاسماء).
-
abodes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ساکنان، منزل، مسکن، سکنی، بودگاه، بودباش، مقر، رحل اقامت افکندن
-
رِحَالِهِمْ
فرهنگ واژگان قرآن
ظروف و اثاثیه شان (رحال جمع رحل به معنی ظرف و اثاث)
-
حذافة
لغتنامه دهخدا
حذافة. [ ح ُ ف َ ] (ع اِ) چیزی که از پوست و جز آن انداخته شود. (منتهی الارب ).- حذافه ای در رحل او نبودن ؛ در رحل او هیچ از طعام نبودن . (از منتهی الارب ).- خوردن و حذافه نگذاشتن ؛ خوردن و هیچ برجای نماندن از خوردنی . (منتهی الارب ).
-
مقیم شدن
واژگان مترادف و متضاد
اقامتگزیدن، ماندگار شدن، متوطن شدن، ساکن شدن، رحل اقامت افکندن، سکونت گزیدن، سکناگزیدن، رخت افکندن ≠ مهاجرت کردن
-
رحال
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (اِ.) جِ رحل . 1 - پالان شتر. 2 - اسباب و اثاث سفر.