کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رحایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رحایی
لغتنامه دهخدا
رحایی . [ رَ ] (ص نسبی ) رحائی . منسوب است به رَحا. (انساب سمعانی ). آسیابی . منسوب است به رَحی ̍ و رَحا. (یادداشت مؤلف ) : هرگز به کجا روی نهاداین شه عادل با حاشیه ٔ خویش و غلامان سرایی الا که بکام دل او کرد همه کاراین گنبد پیروزه و گردون رحایی . م...
-
واژههای همآوا
-
رهایی
واژگان مترادف و متضاد
آزادی، خلاص، نجات، وارستگی، ≠ اسارت
-
رهایی
فرهنگ فارسی معین
(رَ) (حامص .) خلاص .
-
رهایی
لغتنامه دهخدا
رهایی . [ رَ ] (اِ) (اصطلاح موسیقی ) لهجه ای در رهاوی است که نام مقامی از موسیقی است . (از یادداشت مؤلف ). رجوع به رهاوی شود.
-
رهایی
لغتنامه دهخدا
رهایی . [ رَ ] (اِخ ) (ملا...) از ماوراءالنهر است . در صورت قلندری به هرات آمد و از آنجا به کعبه رفت . این مطلع از اوست :غنچه را در سخن آورده دهن می گویدمی فشاند گهر از لعل و سخن می گوید. (از مجالس النفائس ص 159).رجوع به روز روشن ص 265 و فرهنگ سخنورا...
-
رهایی
لغتنامه دهخدا
رهایی . [ رَ ] (اِخ ) مولانا سعدالدین رهایی از گویندگان قرن دهم هجری ایران بود و بسال 980 هَ . ق . درگذشت . بیت زیر او راست :نیست در عشق تو چون من دردپرورد دگراین که دردم را نمی دانی بود درد دگر. (از قاموس الاعلام ترکی ج 3).رجوع به فرهنگ سخنوران و مآ...
-
رهایی
لغتنامه دهخدا
رهایی . [ رَ ] (حامص ) رهائی .آزادی . خلاص . نجات . (ناظم الاطباء). مقابل گرفتاری ، وبا لفظ دادن مستعمل است . (از آنندراج ) : مرا گر ز ایدر رهایی بودترا در جهان پادشایی بود. فردوسی .سرپر ز شرم و تباهی مراست اگر بیگناهم رهایی مراست . فردوسی (از یادداش...
-
رهایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) rahāy(')i نجات؛ آزادی.
-
جستوجو در متن
-
رحی
لغتنامه دهخدا
رحی . [ رَ حا ] (اِخ ) نام جایی است به سیستان و نسبت بدان رحایی باشد. (یادداشت مؤلف ). موضعی است به سجستان ، از آن موضع است محمدبن احمدبن ابراهیم رحوی . (آنندراج ).
-
گنبد پیروزه
لغتنامه دهخدا
گنبد پیروزه . [ گُم ْ ب َ دِ زَ / زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آسمان است : الاّ که بکام دل او کرد همه کاراین گنبد پیروزه و گردون رحایی . منوچهری .این گنبد پیروزه ٔ بی روزن گردان چون است گلستان گه و گاهی چو بیابان . ناصرخسرو.این رفیقان که بر...
-
گردون
لغتنامه دهخدا
گردون . [ گ َ ] (اِ) (از: گرد، گردیدن + ون ، پسوند فاعلی ) گردان . پهلوی ، ظاهراً گرتون ، گرتن ، ورتون ، ورتن . و رجوع به اساس اشتقاق فارسی ص 904 گردنده . چرخ . ارابه . کالسکه . آسمان فلک . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). فلک . (غیاث ) (دهار) (منتهی ال...
-
کام
لغتنامه دهخدا
کام . (اِ) مراد و مقصد. (برهان ) (غیاث ) (اوبهی ). مقصود. کامه . (از آنندراج ). ریژ. منظور. خواهش . آرزو. مطلوب . خواست . لَر. کَر. آرمان : جهان بر شبه داودست و من چون او ریا گشتم جهانا یافتی کامت کنون زین بیش مخریشم . خسروانی .بودی بریژ و کام بدو ان...