کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رجوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رجوم
معنی
(رُ جُ) [ ع . ] (مص م .) 1 - سنگسار کردن . 2 - راندن . 3 - دشنام دادن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رجوم
فرهنگ فارسی معین
(رُ جُ) [ ع . ] (مص م .) 1 - سنگسار کردن . 2 - راندن . 3 - دشنام دادن .
-
رجوم
لغتنامه دهخدا
رجوم . [ رَ ] (ع ص ) راننده . (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ) (آنندراج ) : گفت پیغمبر که اصحابی نجوم رهروان را شمع و شیطان را رجوم .مولوی .
-
رجوم
لغتنامه دهخدا
رجوم . [ رُ ] (ع اِ) ج ِ رَجْم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ستاره ها که به آن رانده شوند شیاطین . (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ) (آنندراج ) : با انصار حق و اعوان اسلام که نجوم دین و رجوم شیاطین بودند روی به دیار هند آورد. (ترجمه...
-
رجوم
لغتنامه دهخدا
رجوم . [ رُ ] (ع مص ) رَجْم . سنگسار کردن و راندن باشد و چون وارد شده است که شیاطین به آسمان برمی شدند و استراق سمع نموده اخبار آسمانی را به کاهنان می رساندند تا مردم را روی بدیشان کنند و در ضلالت افکنند پس از ولادت حضرت رسول (ص ) آنان را به تیرهای ش...
-
جستوجو در متن
-
مساور
لغتنامه دهخدا
مساور. [م ُ وِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مساورة. همدوش : همه شب در هواجس آن محنت و وساوس آن وحشت مسامر نجوم و مساور رجوم بودم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 96).
-
مرجوم
لغتنامه دهخدا
مرجوم . [ م َ ] (ع ص ) سنگسار کرده شده . (غیاث اللغات ). رجیم . که بر او سنگباران کنند. که سنگسارش کرده باشند. (از متن اللغة). نعت مفعولی است از رجم و رجوم . رجوع به رجم شود. || رانده شده . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). مهجور. ملعون . مطرود. رجیم . ...
-
هواجس
لغتنامه دهخدا
هواجس . [ هََ ج ِ ] (ع اِ) ج ِهاجس . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). وساوس . وسوسه ها.(یادداشت بخط مؤلف ). خطرات شیطانی که در دل گذرند و این ج ِ هاجسة است به معنی چیزی که در دل گذرد. (غیاث ) : وساوس و هواجس بر دماغ و دلش مستولی شد. (سندبادنامه ). هوا...
-
رجم
لغتنامه دهخدا
رجم . [ رَ ] (ع اِ) امری که حقیقت آن معلوم نشود. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). و قولهم : صار رجماً؛ یعنی آگاه نشد بر حقیقت امر آن . (ناظم الاطباء).- رجم بالغیب ؛ از روی گمان و ظن و بدون برهان . (ناظم الاطباء).|| خلیل . || ندیم . (منتهی ا...
-
سپر افکندن
لغتنامه دهخدا
سپر افکندن . [ س ِ پ َ اَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از هزیمت کردن و گریختن . (برهان ). هزیمت خوردن . (آنندراج ) : پیران روزگار سپرها بیفکننددر صف ّ عزم چون بکشی خنجر دها. مسعودسعد.دست قراسنقر فلک سپر افکندخنجر آق سنقر از نیام برآمد. خاقانی .سپر نفکند...
-
نجوم
لغتنامه دهخدا
نجوم . [ ن ُ ] (ع اِ) ج ِ نجم . انجم . ستارگان : مجره چون ضیا که اندراوفتدبه روزن و نجوم اوهبای او. منوچهری .آسمان و تن از ایشان در جهان پیدا شودتا نجوم فضل را می مرکز مروا شود. ناصرخسرو.گرد معسکرت فلک ساخت حنوط اختران زآنکه نجوم ملک را شاه فلک معسکر...
-
انصار
لغتنامه دهخدا
انصار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ نصیر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ِ ناصر. (از اقرب الموارد). یاری دهندگان . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). یاری کنندگان . یاران : انصار حق را سعادت هدایت راه راست نمود. (کلیله و دمنه ). نفاذ کارها به اهل بص...
-
طغان
لغتنامه دهخدا
طغان . [ طُ ] (اِخ ) ابن علی . وی چهارمین تن ازسلسله ٔ ملوک ایلکخانیه ٔ ترکستان بوده و شرف الدوله لقب داشته و از سال 403 تا 408 هَ . ق . فرمانروائی کرده است . (طبقات سلاطین اسلام لین پول ص 121). مورخان وی را بنام طغان خان در تواریخ نام میبرند. وی برا...
-
پذیره
لغتنامه دهخدا
پذیره . [ پ َ رَ / رِ ] (اِمص ) استقبال . (برهان ). پیشواز. (برهان ). پیشباز : کسی را که بد زآمدنش آگهی پذیره برفتند با فرّهی . فردوسی .چو خسرو بر اینگونه آمد ز راه چنین بازگشت از پذیره سپاه دریده درفش و نگون کرده کوس رخ نامداران شده آبنوس . فردوسی ....