کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رجل الراعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
رجل الحمام
لغتنامه دهخدا
رجل الحمام . [ رِ لُل ْح َ ] (ع اِ مرکب ) انقلیاتانیست . حالوما. حمیرا. خس الحمار. شنگار. شنجار. قالقس . کحلا. (یادداشت مرحوم دهخدا). شنگار. (الفاظ الادویة ص 131). شنجار. (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 171).
-
رجل الحمامة
لغتنامه دهخدا
رجل الحمامة. [ رِ لُل ْ ح َ م َ ] (ع اِ مرکب ) گاوزبان . (ناظم الاطباء). شنجار. (منتهی الارب ). انخوی . حمیراء. رجل الحمام . (یادداشت مرحوم دهخدا). به اندلس شنجار را گویند. (از مفردات ابن بیطار). و رجوع به شنجار و ماده ٔ قبل شود.
-
رجل الدجاج
لغتنامه دهخدا
رجل الدجاج . [ رِ لُدْ دَ ] (ع اِ مرکب ) اقحوان است . (اختیارات بدیعی ).
-
رجل الدجاجة
لغتنامه دهخدا
رجل الدجاجة. [ رِ لُدْ دَ ج َ ] (ع اِ مرکب ) بابونه . (ناظم الاطباء). بابونه . بابونج . کرکاش . مقارجه . بابونق . اقحوان . بابونک . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
رجل الذرذور
لغتنامه دهخدا
رجل الذرذور. [ رِ لُذْ ذَ ] (ع اِ مرکب ) رجل الزرزور. رجل العقاب . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به دو کلمه ٔ مزبور شود.
-
رجل الزاغ
لغتنامه دهخدا
رجل الزاغ . [ رِ لُزْ زا ] (ع اِ مرکب ) رجل الغراب است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به رجل الغراب شود.
-
رجل الزرزور
لغتنامه دهخدا
رجل الزرزور. [ رِ لُزْ زُ ] (ع اِ مرکب ) اَآطریلال . رجل العقاب . (یادداشت مرحوم دهخدا). گیاه اطریلال است و به لغت هندی کاکچنکی و مسی نامند، و گویند رجل الغراب غیر اطریلال است و به زبان فرنگی آن را کرتویس نامند. (از اختیارات بدیعی ). رجل الغراب . (از...
-
رجل السهم
لغتنامه دهخدا
رجل السهم . [ رِ لُس ْ س َ ] (ع اِ مرکب ) هر دو طرف تیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
رجل الشعر
لغتنامه دهخدا
رجل الشعر. [ رَ ج َ لُش ْ ش َ ] (ع ص مرکب ) مرد فروهشته موی و یا آنکه موی وی میان فروهشته و مرغول باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
رجل الطائر
لغتنامه دهخدا
رجل الطائر. [ رِ لُطْ طا ءِ ] (ع اِ مرکب ) آهن داغ . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آهنی است که بدان داغ کنند. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || داغ با آهن . (ناظم الاطباء).
-
رجل الطیر
لغتنامه دهخدا
رجل الطیر. [ رِ لُطْ طَ ] (ع اِ مرکب ) رجل الغراب . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). اَآطریلال . پاکلاغی . غازایاغی . حرزالشیطان . (یادداشت مرحوم دهخدا). گیاه اطریلال است و به لغت هندی کاکچنکی و مسی نامند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). رجوع به رجل الغراب و رجل العقاب ...
-
رجل العقاب
لغتنامه دهخدا
رجل العقاب . [ رِ لُل ْ ع ُ ] (ع اِ مرکب ) رجل العقعق . رجل الزرزور. رجل الغراب است که گفته شد، و در مصر اَآطریلال را رجل الغراب خوانند. (اختیارات بدیعی ). گیاه اطریلال است و به لغت هندی کاکچنکی و مسی نامند. و رجوع به اطریلال و رجل الغراب و الفاظ الا...
-
رجل العقعق
لغتنامه دهخدا
رجل العقعق . [ رِ لُل ْ ع َ ع ِ ] (ع اِ مرکب ) رجل العقاب . رجل الغراب . رجل الزرزور. (مفردات ابن بیطار). رجوع به رجل العقاب و رجل الغراب و رجل الزاغ و اآطریلال و تحفه حکیم مؤمن چاپ مصطفوی ص 126 شود.
-
رجل الغراب
لغتنامه دهخدا
رجل الغراب . [ رِ لُل ْ غ ُ ] (ع اِ مرکب ) قازیاغی . (ناظم الاطباء). نباتی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). زرقوری . اَآطریلال . حشیشةالبرس . جرزالشیطان . زرینوری . رجل العقاب . (یادداشت مرحوم دهخدا). گویند نبات اَآطریلال است ، و اک...
-
رجل الفروج
لغتنامه دهخدا
رجل الفروج . [ رِ لُل ْ ف ُ ] (ع اِ مرکب ) رجل الفلوس نیز گویند، آن قاقلیست . (ذخیره خوارزمشاهی ). به لغت اندلس قاقلی گویند. (از مفردات ابن بیطار ص 137).رجل الفلوس . قاقلی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دو کلمه ٔ بالا و تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 1...