کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رجح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رجح
لغتنامه دهخدا
رجح . [ رُ ج ُ ] (ع ص ، اِ) کاسه های پر از اشکنه و گوشت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ): جفان رحج ؛ کاسه های پر از اشکنه و گوشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || لشکرهای گران . (آنندراج ): کتائب رجح ؛ لشکرهای گران . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). لش...
-
واژههای همآوا
-
رجه
واژگان مترادف و متضاد
دسته، رج، ریسمان، صف، قطار
-
رجه
فرهنگ فارسی معین
(رَ جِ) (اِ.) 1 - ریسمان ، بندِ رخت . 2 - ریسمانی که در بنایی به کار می رود.
-
رجه
لغتنامه دهخدا
رجه . [ رَ ج َ ] (اِخ ) دهی از دهستان راستوپی بخش سوادکوه شهرستان شاهی . سکنه ٔ آن 530 تن . آب آن از چشمه .محصول عمده ٔ آن غلات و لبنیات . صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
رجه
لغتنامه دهخدا
رجه . [ رَ ج َ / ج ِ ] (اِ) صف . قطار. رده . (ناظم الاطباء). || طنابی که جامه و لنگی و چیزهای دیگر بر بالای آن اندازند. (فرهنگ فارسی معین ) (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء). رَزه . رَژه . ریجه . ریسمانی که دو سر آن را به دو دیوار یا دو درخت بندند و...
-
رجه
لغتنامه دهخدا
رجه . [ رَج ْه ْ ] (ع مص ) به مردم چنگل زدن و درآویختن به آن . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). آویختن به چیزی بادندان . (از اقرب الموارد). || گوالیدن کودک . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جنبیدن و حرکت کردن چیزی . (از اقرب ...
-
رجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رج، رژه› raje ۱. ریسمانی که در خانه دو سر آن را به دیوار میبندند و روی آن رخت یا چیز دیگر میاندازند.۲. ریسمانی که در بنّایی به کار میبرند.
-
رجه
لهجه و گویش تهرانی
بند یا طناب رخت شسته
-
رجه
واژهنامه آزاد
بندی که لباس روی ان پهن می کنند.
-
جستوجو در متن
-
rajahs
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رجح ها
-
رجاح
لغتنامه دهخدا
رجاح . [ رَ ] (ع ص ، اِ) زن کلان سرین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). زن بزرگ سرین . ج ، رُجُح . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد).
-
طیجن
لغتنامه دهخدا
طیجن . [ طَ ج َ ] (معرب ، اِ) طاجن . معرب تاوه . تابه که در آن بریان کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به طاجن شود. تابه ٔ روغن . (دهار). تابه ٔ نان پزی . (فهرست مخزن الادویة). تابه ٔ روغن جوش . ج ، طیاجن . سیوطی در المزهر بنقل از جمهره ٔ ابن دری...
-
رجحان
لغتنامه دهخدا
رجحان . [ رُ ] (ع مص ) چربیدن ترازو و مایل گردیدن آن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ). چربیدن ترازو و مایل گردیدن آن : رجح المیزان رجوحاً و رجحاناً. (منتهی الارب ). سنگین شدن و مایل گردیدن یک کفه ٔ ترازو. || وزن کردن چ...