کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رجال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رجال
/rejāl/
معنی
= رَجل
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اکابر، بزرگان، مردان، نجبا، نجیبان ≠ نسوان
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رجال
واژگان مترادف و متضاد
اکابر، بزرگان، مردان، نجبا، نجیبان ≠ نسوان
-
رجال
فرهنگ فارسی معین
(رِ) [ ع . ] (اِ.)جِ رجل . 1 - مردان . 2 - بزرگان .
-
رجال
لغتنامه دهخدا
رجال . [ رَ ] (اِ) عنکبوت و مگس گیر، از فرهنگ دساتیر نقل شده ، و در برهان به زای معجمه آورده همانا سهو کرده . (انجمن آرا) (آنندراج ). و رجوع به زجال در برهان شود.
-
رجال
لغتنامه دهخدا
رجال . [ رَ ج جا ] (ع اِ) ج ِ رَجُل . (منتهی الارب ). رجوع به رَجُل شود || ج ِ رَجِل . (منتهی الارب ). رجوع به رجل شود. || ج ِ رَجَل . (منتهی الارب ). رجوع به رَجَل شود.
-
رجال
لغتنامه دهخدا
رجال . [ رَج ْ جا ] (اِخ ) نام ابن عنقوه که با گروه بنی حنیفه بخدمت آن حضرت (ص ) برسولی آمد و سپس مرتد گردید و پیرو مسیلمة کذاب گشت و در جنگ یمامة کشته شد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
رجال
لغتنامه دهخدا
رجال . [ رِ ] (اِخ ) احمدبن ابی الرجال . مورخ و فقیه و شاعر از طایفه ٔ زیدیه ٔیمن بود. از بزرگان حدیث روایت شنید. کتاب «مطلعالبدور و مجمعالبحور» از اوست و در آن شرح حال نزدیک به 1300 تن از رجال زیدیه را آورده و نیز درباره ٔ جغرافیا و فن مسکوکات و خط ...
-
رجال
لغتنامه دهخدا
رجال . [ رِ ] (اِخ ) علی بن ابی رجل ، مکنی به ابوالحسن . منجم نامی . او مدتی در تونس زندگی کرد. او همان ابوالحسن مغربی است که در زمان شرف الدوله ٔ بویهی تحت نظر ابوسهل ویجن فلکی در بغداد رصدی گرفتند. کتاب «الاحکام فی النجوم » از اوست و آن بزبان اسپان...
-
رجال
لغتنامه دهخدا
رجال . [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَجُل . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل ص 51) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ رجل . بمعنی مردان .(غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ) (آنندراج ). || ج ِ رِجْل . (ناظم الاطباء). || ج ِ راجل . (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل...
-
رجال
لغتنامه دهخدا
رجال . [ رُج ْ جا ] (ع ص ) ج ِ راجل . (المنجد) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ راجل ، پیاده ، خلاف فارِس . (آنندراج ).
-
رجال
دیکشنری عربی به فارسی
مردها , جنس ذکور
-
رجال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ رجل] rejāl = رَجل
-
رجال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمعِ راجِل] [قدیمی] rojjāl = راجل
-
واژههای مشابه
-
رِجَالٌ
فرهنگ واژگان قرآن
مرداني (جمع رجل )
-
رجال الغیب
فرهنگ فارسی معین
(رِ لُ لْ غَ) [ ع . ] (اِمر.) هفت تن از مردان خدا که زنده اند ولی به چشم جهانیان دیده نمی شوند.