کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رجاحت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رجاحت
/rajāhat/
معنی
افزونی؛ فزونی؛ برتری؛ فضیلت.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رجاحت
فرهنگ فارسی معین
(رَ حَ) [ ع . رجاحة ] 1 - (مص ل .) فزون آمدن ، چربیدن . 2 - (اِمص .) فزونی ، فضیلت ، برتری .
-
رجاحت
لغتنامه دهخدا
رجاحت . [ رَ ح َ] (از ع ، اِمص ) رجاحة. فضیلت و برتری . (ناظم الاطباء) : باآنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قبادرا سعادت ذات ... و رجاحت عقل ... حاصل است می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه ).
-
رجاحت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رجاحة] [قدیمی] rajāhat افزونی؛ فزونی؛ برتری؛ فضیلت.
-
واژههای همآوا
-
رجاحة
لغتنامه دهخدا
رجاحة. [ رَ ح َ ] (ع اِمص ) رجاحت . رجوع به رجاحت شود.
-
رجاحة
لغتنامه دهخدا
رجاحة. [ رُ ح َ ] (ع اِ) رُجّاحة.ریسمانی که می آویزند و اطفال بر آن سوار میشوند. (از اقرب الموارد). تاب . رجوع به رَجّاحة و تاب شود.
-
رجاحة
لغتنامه دهخدا
رجاحة. [ رُج ْ جا ح َ ] (ع اِ) بانوج . (ناظم الاطباء)(منتهی الارب ). بانوج ، و آن ریسمانی است که از جای بلندی یا شاخ و در درختی آویزند و زنان و دختران بر آن نشسته در هوا آیند و روند. (آنندراج ) (از اقرب الموارد). تاب . و رجوع به تاب و ارجوحه و رُجاحة...
-
جستوجو در متن
-
رجاحة
لغتنامه دهخدا
رجاحة. [ رَ ح َ ] (ع اِمص ) رجاحت . رجوع به رجاحت شود.
-
رجحان
واژگان مترادف و متضاد
اولویت، برتری، ترجیح، تفضل، تفوق، تقدم، رجاحت، مزیت
-
سجاحت
لغتنامه دهخدا
سجاحت . [ س َ ح َ ] (از ع ، مص ) نرم خوی بودن : بر رجاحت عقل و سجاحت خلق و صدق وفا واتساع عرصه کرم ... آفرینها گفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). مرد از کمال کرم و سجاحت اخلاق سلطان که دیباچه ٔ معالی بدان آراسته بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). ذکرفصاحت قلم ...
-
ملک داری
لغتنامه دهخدا
ملک داری . [ م ُ ] (حامص مرکب ) حکومت و فرمانروایی . (ناظم الاطباء) : به ملک داری تا بود بود و وقت شدن بمانداز او به جهان چون تو یادگار پسر. فرخی .پنج پسر داشت همه به رجاحت عقل و رزانت رای و اهلیت ملک داری و استعداد شهریاری آراسته . (مرزبان نامه چ قز...
-
مزیت
لغتنامه دهخدا
مزیت . [ م َ زی ی َ ] (ع اِمص ، اِ) مزیة. فضیلت و فزونی و برتری . ج ، مزایا. (ناظم الاطباء). افزونی و زیادت و فضیلت . (غیاث ). فضیلت . زیادتی . استعلاء. فضل . امتیاز. طائل . افزونی . تفوق . ج ، مزایا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مصدر میمی ، ج ، مزای...
-
ذروة
لغتنامه دهخدا
ذروة. [ ذِرْ وَ / ذُرْ وَ ] (ع اِ) سرکوه . (دهار) (مهذب الاسماء). بالای کوه . قلّة. || در سر مردم ، چکاد. تارک . || سر کوهان اشتر. (مهذب الاسماء). || مال بسیار. || بالای هر چیز. سر، نوک ، کله و بلندی هر چیزی . ج ، ذُری ̍ : بر رجاحت عقل و سجاحت خلق و ...