کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رجاة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رجاة
لغتنامه دهخدا
رجاة. [ رَ ] (ع مص ) مصدر بمعنی رجو. (از ناظم الاطباء). امیدوار بودن . || ترسیدن . (از اقرب الموارد). و رجوع به رجو و رجا و رجاء شود.
-
رجاة
لغتنامه دهخدا
رجاة. [ رَج ْ جا ] (اِخ ) نام صحابیه ٔ غنویه بصریه است . ابن سیرین از او حدیثی را در باب تقدیم سه فرزند روایت کرده است . (از منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
رجعت
واژگان مترادف و متضاد
بازگشت، برگشت، برگشتن، عود، مراجعت، نکس ≠ عزیمت
-
رجعت
فرهنگ واژههای سره
بازگشت
-
رجعت
فرهنگ فارسی معین
(رَ عَ) [ ع . رجعة ] (مص ل .) 1 - بازگشت . 2 - بازگشت مرد به سوی زن طلا ق دادة خود.
-
رجعت
لغتنامه دهخدا
رجعت . [ رَ ع َ ] (از ع ، اِمص ) رَجْعة. بازگشت . (غیاث اللغات ). بمعنی بازگشت به کسر«ر» آمده ، بفتح «ر» فصیح تر است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). بازگشتن بسوی دنیا، و منه هو یؤمن بالرجعة؛یعنی ایمان می آورد برجوع بسوی دنیا بعد از مرگ . (منتهی الارب ...
-
رجعت
لغتنامه دهخدا
رجعت . [ رِ ع َ ] (ع اِمص ) رِجْعة. بازگشت . (ناظم الاطباء). و رجوع به رِجْعة و رَجْعت شود.
-
رجعة
لغتنامه دهخدا
رجعة. [ رَ ع َ ] (ع اِمص ) رَجْعت . بازگشت . برگشت . || بازگشت بسوی دنیا، یقول : هو یؤمن بالرجعة؛ایمان می آورد به برگشت بسوی دنیا پس از مرگ . (ناظم الاطباء). || بازگشت طلاق دهنده بسوی زن مطلقه ٔ خود. (از نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال 1 شماره ٔ ...
-
رجعة
لغتنامه دهخدا
رجعة. [ رِ ع َ ] (ع اِمص ) رَجْعة. رجوع به رَجْعت و رِجْعت در همه ٔ معانی شود.
-
رجعة
لغتنامه دهخدا
رجعة. [ رُ ع َ ] (ع اِ) جواب مکتوب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جواب . (اقرب الموارد).
-
رجعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رَجعة] re(a)j'at ۱. عودت؛ بازگشت.۲. بازگشت بهسوی دنیا.۳. (فقه) بازگشت مرد طلاقدهنده بهسوی زن مطلقۀ خود.
-
رُجِعْتُ
فرهنگ واژگان قرآن
برگردانده شوم
-
جستوجو در متن
-
رجو
لغتنامه دهخدا
رجو. [ رُ ج ُوو ] (ع مص ) رَجْو. امید داشتن و مأیوس نگشتن . (ناظم الاطباء). رجوع به رَجْو و رَجا و رَجاء و رجاة و مرجاة شود. || ترسیدن . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به رَجْو و رَجاء و رجاءة و رجاوة شود.