کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رتآن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رتآن
لغتنامه دهخدا
رتآن . [ رَآ ] (ع مص )پویه دویدن شتر. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نزدیک بهم گام نهادن شتر. (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
رتان
لغتنامه دهخدا
رتان . [ رُت ْ تا ] (ع ص ) ج ِ رَت ّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به رَت ّ شود.
-
واژههای همآوا
-
رتان
لغتنامه دهخدا
رتان . [ رُت ْ تا ] (ع ص ) ج ِ رَت ّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به رَت ّ شود.
-
جستوجو در متن
-
رت
لغتنامه دهخدا
رت . [ رَت ت ] (ع ص ، اِ) مهتر. ج ، رُتان ، و رُتوت ، یقال هؤلاء رتوت البلاد؛ ای رؤسائها. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رئیس قوم . پیشقدم آنان . (از اقرب الموارد). رئیس و بزرگ . (ناظم الاطباء). یقال فلان من رتوت البلد؛ ای من افاضلهم . (...