کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رب العمل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رب العمل
معنی
کارفرما , استخدام کننده
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رب العمل
دیکشنری عربی به فارسی
کارفرما , استخدام کننده
-
واژههای مشابه
-
رَبِّ
فرهنگ واژگان قرآن
مخفف يا ربِّي - اي پروردگارمن - اي پرورش دهنده من(درعباراتی نظیر "رَّبِّ زِدْنِي عِلْماً "وکلمه رب بمعناي مالکِ مدبر است )
-
رَبُّ
فرهنگ واژگان قرآن
پروردگار - پرورش دهنده - مالکِ مدبر
-
رب و رب ندانستن
لغتنامه دهخدا
رب و رب ندانستن . [ رَب ْ ب ُ رُ ن َ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) چیزی نفهمیدن . بسیار ساده دل و گول بودن . کسی را گویند رب و رب نمیداند که از درک ساده ترین مطالب هم ناتوان باشد : من رب و رب ندانم از دسته ٔ شاهویردیانم .(از یادداشت مرحوم ده...
-
رَب و رُب
لهجه و گویش تهرانی
خدا و پیغمبر.چنان زدندش که رب و ربش رو یاد کرد
-
رَب و رُب
فرهنگ گنجواژه
خداوند، اصل و فرع. رب و رب را یاد کردن، رب و رب را نشناختن.
-
رب و رب یاد کردن
لغتنامه دهخدا
رب و رب یاد کردن . [ رَب ْ ب ُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخت تأثر یافتن و رنجه شدن چنانکه از سرما یا خوردن چیزی سخت ترش و غیره .
-
رب الارباب
فرهنگ فارسی معین
(رَ بُّ لْ اَ رْ) [ ع . ] (اِمر.) خداوند، خداوند جان ، خدای بزرگ .
-
رب النوع
فرهنگ فارسی معین
( ~. نُ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - خدای نوع ، خدای هر یک از انواع موجودات به عقیدة برخی ملل باستانی ، مانند خدای آب ، آتش ، زمین ... 2 - فرشتة موکل بر هر یک از انواع موجودات . نمونة روحانی و جاودانی موجودات در عالم معنا که محافظ نوع خود در جهان مادی می باش...
-
رب دشامبر
فرهنگ فارسی معین
(رُ دُ) [ فر. ] (اِمر.) لباسِ خانه .
-
جوز رب
لغتنامه دهخدا
جوز رب . [ ج َ/ جُو زِ رَب ب ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جوز ماثل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به جوز ماثل شود.
-
پیک رب
لغتنامه دهخدا
پیک رب . [ پ َ / پ ِک ِ رَب ب ] (اِخ ) کنایه از عزرائیل است : کآن مسلمان را به خشم از چه سبب بنگریدی ، بازگو ای پیک رب .مولوی .
-
رب ارباب
لغتنامه دهخدا
رب ارباب . [ رَب ْ ب ِ اَ ] (اِخ ) رب الارباب . خدایان خداه . اﷲ. (یادداشت مرحوم دهخدا). خدای خدایان : یا رب از جنس ما چه خیر آیدتو کرم کن که رب اربابی . سعدی .عدم کی راه یابد اندرین باب چه نسبت خاک را با رب ارباب . شیخ محمود شبستری .و رجوع به رب الا...
-
رب برج
لغتنامه دهخدا
رب برج . [ رَ ب ْ ب ِ ب ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کوکب صاحب برج است در اصطلاح احکامی . (یادداشت مرحوم دهخدا). || خانه خدا. (یادداشت مرحوم دهخدا).