کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ربیع بنت معوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ربیع بنت معوز
لغتنامه دهخدا
ربیع بنت معوز. [ رَ ب ِ ت ِ م ُ ع َوْ وَ ] (اِخ ) ابن عفراء انصاری . صحابیی والامقام بود. او به حضرت رسول بیعت کرد و در غزوات شرکت می جست و به مداوای زخمیها میپرداخت . ربیع تا روزگار معاویه زندگی کرد ودر حدود سال 45 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی ...
-
واژههای مشابه
-
ربيع
دیکشنری عربی به فارسی
بهار , چشمه , سرچشمه , فنر , انبرک , جست وخيز , حالت فنري , حالت ارتجاعي فنر , پريدن , جهش کردن , جهيدن , قابل ارتجاع بودن , حالت فنري داشتن , ظاهر شدن
-
عین ربیع
لغتنامه دهخدا
عین ربیع. [ ع َ رَ ] (اِخ ) دهی از بخش موسیان شهرستان دشت میشان با 200 تن سکنه . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و کنجد و روغن است . ساکنان این ده از طایفه ٔ عرب حمیدی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
ربیع خوردن
فرهنگ فارسی معین
( ~. خُ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) مجازاً سبزه خوردن ، علف خوردن .
-
ربیع اصفهانی
لغتنامه دهخدا
ربیع اصفهانی . [ رَ ع ِ اِ ف َ ] (اِخ ) وزیر علیمرادخان زند است و هنگام مرگ علیمرادخان در سفرعزیمت به اصفهان از تهران (سال 1199 هَ . ق .) همراه وی بود و مرگ او را برای جلوگیری از تشویش سپاه پنهان بگذاشت و جنازه ٔ او را همچنان بر تخت روان تا اصفهان بر...
-
ربیع انصاری
لغتنامه دهخدا
ربیع انصاری . [ رَ ع ِ اَ ] (اِخ ) زرقی ... خبری از قول وی از حضرت رسول (ص ) روایت کرده اند. رجوع به الاصابة ج 1 قسم 1 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود.
-
ربیع انصاری
لغتنامه دهخدا
ربیع انصاری . [ رَ ع ِ اَ ] (اِخ ) محدث است . دختر وی ام سعد از او روایتی دارد چنین : حضرت رسول فرمود بدخویی شوم است و پیروی از زنان پشیمانی است و... (از الاصابة ج 1 قسم 1). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود.
-
ربیع جرمی
لغتنامه دهخدا
ربیع جرمی . [ رَ ع ِ ج َ ] (اِخ ) ابن حیان گفته وی صحبت حضرت رسول (ص ) را درک کرده است و طبرانی و باوردی از او حدیث روایت کنند. (از الاصابة ج 1 قسم 1).
-
ربیع حارثی
لغتنامه دهخدا
ربیع حارثی . [ رَ ع ِ رِ ] (اِخ ) ربیعبن زیادبن انس بن دیان بن قطن بن زیادبن حارث بن مالک بن ربیعةبن کعب بن حارث حارثی . از بنودیان و پادشاه فاتحی بود و عهد پیغمبر اسلام را درک کرد. عبداﷲبن عامر او راوالی سیستان کرد (سال 29 هجری ). او را با عمربن خطا...
-
ربیع خوانساری
لغتنامه دهخدا
ربیع خوانساری . [ رَ ع ِ خوا / خا ] (اِخ ) محمد ربیعبن آقارضا خوانساری . شاعری است . مؤلف روز روشن (در ص 338) از او شعری آورده و گفته است : او در عهد محمدشاه به هند مسافرت کرد و میرزا نجف خان ،مقدم وی را گرامی میداشت . (از الذریعة ج 9 قسم 2).
-
ربیع کابلی
لغتنامه دهخدا
ربیع کابلی . [ رَع ِب ُ ] (اِخ ) ملا محمد عالم شاعر که در نگارستان سخن او را ربیعی خوانده و در روز روشن از او یادی شده واز اشعار وی نیز آمده است . (از الذریعة ج 9 قسم 2).
-
ربیع گرگانی
لغتنامه دهخدا
ربیع گرگانی . [ رَ ع ِ گ ُ ] (اِخ ) یا ربیع گرگانی مازندرانی . شاعر است و دیوان وی در کتابخانه ٔ مَلِک (به شماره ٔ 6412) موجود است و تمام شعرهای وی درباره ٔ مدح مظفرالدینشاه ولیعهد و حکام عصر او میباشد. دیوان ربیع در حدود سه هزار بیت شعر دارد. در دیو...
-
رنگ ربیع
لغتنامه دهخدا
رنگ ربیع. [ رَ گ ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از رواج و رونق بهار باشد. (برهان قاطع). کنایه از سبز شدن نباتات . (آنندراج ).
-
قطیعه ٔ ربیع
لغتنامه دهخدا
قطیعه ٔ ربیع. [ ق َ ع َ ی ِ رَ ] (اِخ ) منسوب است به ربیعبن یونس دربان و مولای منصور و پدر فضل وزیر منصور. این قطیعه در کرخ بغداد واقع است و گروهی از محدثان به آن منسوبند. (معجم البلدان ).