کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ربیعبن زیاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ربیعبن ضبح
لغتنامه دهخدا
ربیعبن ضبح . [ رُ ب َ ع ِ ن ِ ض َ ب ُ] (اِخ ) ابن وهب بن نعیض فزاری ذبیانی . وی شاعر کهنسال دوران جاهلیت و از بزرگترین گویندگان و سخنوران و دانشمندان عصر خود بود. اسلام را درک کرد ولی مسلمان نشد. (از اعلام زرکلی ).
-
ربیعبن طعیمة
لغتنامه دهخدا
ربیعبن طعیمة. [ رَ ع ِ ن ِطَ م َ ] (اِخ ) ابن عدی بن نوفل بن عبدمناف قرشی نوفلی ، پسرعموی جبیربن مطعم بن عدی ... وی روز بدر درحالیکه کافر بود کشته شد و مادر او ام حبیبة دختر ابوالعاص عمه ٔ مروان بن حکم بوده است . (از الاصابة ج 1 قسم 1).
-
ربیعبن مالک
لغتنامه دهخدا
ربیعبن مالک . [ رَ ع ِ ن ِ ل ِ ] (اِخ ) ربیعبن ربیعةبن عوف بن قنان بن انف الناقة تمیمی . رجوع به ربیعبن ربیعة... شود.
-
ربیعبن مطرف
لغتنامه دهخدا
ربیعبن مطرف . [ رَ ع ِ ن ِ م ُ طَرْ رَ ] (اِخ ) ابن بلخ تمیمی ... صحابی است . وی به درک حضور پیغمبر اکرم نایل آمده است . سیف درباره ٔ فتوحات و نبردهای وی اشعار فراوانی در خصوص فتح دمشق و قادسیه و طبریه نقل کرده است . (از الاصابة ج 1 قسم 1).
-
ربیعبن معاویة
لغتنامه دهخدا
ربیعبن معاویة. [ رَ ع ِ ن ِ م ُ ی َ ] (اِخ ) ابن خفاجةبن عمروبن عقیل خفاجی . صحابیست . او بیعت کرد و اسلام آورد. رجوع به الاصابة قسم 1 ج 1 شود.
-
ربیعبن نعمان
لغتنامه دهخدا
ربیعبن نعمان . [ رَ ع ِ ن ِ ن ُ ] (اِخ ) ابن لیاف ، برادر حارث ... او در جنگ احد بشهادت رسید. (از الاصابة ج 1 قسم 1). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 3 شود.
-
ربیعبن یونس
لغتنامه دهخدا
ربیعبن یونس . [ رَ ع ِ ن ِ ن ُ ] (اِخ ) ابن محمدبن ابی فروة کیسان ، معروف به ابن ابی فروة و مکنی به ابوالفضل . از موالی بنی عباس و از وزیران دوراندیش بود. منصور خلیفه ٔ عباسی ابتدا او را به حاجبی و سپس به وزارت برگزید. وی با شکوه و ابهت کامل به حل و ...
-
ربیعبن ابی راشد
لغتنامه دهخدا
ربیعبن ابی راشد. [ رَ ع ِ ن ِ اَ ش ِ ] (اِخ ) مکنی به ابوعبداﷲ. از راویان بشمار است . او به منذر ثوری استناد کرده و از سعیدبن جبیر خبر شنیده است . صاحب صفةالصفوة با ذکر روایاتی گوید: وی سخت از مرگ میترسیده است . رجوع به صفةالصفوة ج 3 ص 61 شود.
-
جستوجو در متن
-
ابوفراس
لغتنامه دهخدا
ابوفراس . [ اَ ف ِ ] (اِخ ) ربیعبن زیاد الحارثی . رجوع به ربیع شود.
-
ذات الجواشن
لغتنامه دهخدا
ذات الجواشن . [ تُل ْ ج َ ش ِ ] (اِخ ) نام زره قیس بن زهیر است که از احیحةبن جلاح بستده بود و ربیعبن زیاد آن را به غصب ببرد. (المرصع).
-
حرب
لغتنامه دهخدا
حرب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن حارث محاربی . ربیعبن زیاد از وی روایت دارد. بخاری درتاریخ او را یاد کرده . (الاصابه قسم اول ج 1 ص 334).
-
ربیع حارثی
لغتنامه دهخدا
ربیع حارثی . [ رَ ع ِ رِ ] (اِخ ) ربیعبن زیادبن انس بن دیان بن قطن بن زیادبن حارث بن مالک بن ربیعةبن کعب بن حارث حارثی . از بنودیان و پادشاه فاتحی بود و عهد پیغمبر اسلام را درک کرد. عبداﷲبن عامر او راوالی سیستان کرد (سال 29 هجری ). او را با عمربن خطا...
-
غالب
لغتنامه دهخدا
غالب . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن مسعرالکلبی اللیثی . قائدی صحابی و از ولات است . پیغمبر اکرم او را در سال فتح مکه جلو فرستاد تا راه را بر او سهل سازد. وی در جنگ قادسیه شرکت داشت و هرمز را که یکی از سران سپاه ایران بود بکشت و زیادبن ابیه او را در زما...
-
قلیس
لغتنامه دهخدا
قلیس . [ ق ُل ْ ل َ ] (اِخ ) کنیسه ای است که آن را ابرهةبن صباح مالک یمن در دروازه ٔ صنعاءبناکرد. در معجم البلدان آمده : چون ابرهة به حکومت یمن رسید در صنعاء شهری ساخت که مردم بهتر از آن را ندیدند و آن را با طلا و نقره و شیشه و کاشی و رنگهای گوناگون ...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمان ، مکنی به ابی الولید. صاحب کتاب الوزراء و الکُتّاب آرد که : صالح کاتب حجاج بن یوسف بود و زاذانفروخ دیوان فارسی را بعهده داشت ، سپس زاذانفروخ صالح را بدان کار گماشت و او نزد وی مکانتی یافت و زاذانفروخ را گفت تو رئی...