کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ربیئه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ربیئه
معنی
(رَ ئَ یا ئِ) [ ع . ربیئة ] (ص . اِ.) 1 - دیده بان . 2 - طلایه .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ربیئه
فرهنگ فارسی معین
(رَ ئَ یا ئِ) [ ع . ربیئة ] (ص . اِ.) 1 - دیده بان . 2 - طلایه .
-
واژههای مشابه
-
ربیئة
لغتنامه دهخدا
ربیئة. [ رَ ءَ ] (ع اِ) طلایه . (فرهنگ فارسی معین ). طلایه . ج ، رَبایا. (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَبایا شود. || دیده بان . دیده بان لشکر. (دهار).
-
جستوجو در متن
-
ربایا
لغتنامه دهخدا
ربایا. [ رَ ] (ع اِ) ج ِ ربیئة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار). رجوع به ربیئة شود.
-
دیدب
لغتنامه دهخدا
دیدب . [ دَ دَ ] (معرب ، اِ) نگاهبان .(منتهی الارب ). رقیب . (اقرب الموارد). دیدبان معرب است . (منتهی الارب ). پاسبان . ناظر. (ناظم الاطباء). || طلیعه . (اقرب الموارد). طلایه ٔ سپاه . قدام العسکر. (از تاج العروس ). ربیئة. (اساس البلاغة). || گورخر. (م...
-
دیدبان
لغتنامه دهخدا
دیدبان . [ دی دَ ] (اِ مرکب ) (از: دید +بان ، پسوند حفاظت ). دیده بان . دیدوان . شخصی را گویندکه بر جای بلند مانند سر کوه و بالای کشتی نشیند و هرچه از دور بیند خبر دهد و او را بعربی ربیئة خوانند. (برهان ) (ناظم الاطباء). کسی که بالای بلندی نشسته آمدن...
-
دیده بان
لغتنامه دهخدا
دیده بان . [ دی دَ / دِ ] (اِ مرکب ) (مرکب از دید + ه + بان ). دیده . دیدبان . بمعنی دیدبان که بعربی ربیئه خوانند. (برهان ). دیده دار. (برهان ) (جهانگیری ). جمع عربی آن دیادبة است فلما ابصرتناالدیادبة خرجوا هرابا. (معجم البلدان ج 2 ص 194).رقیب . راصد...