کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ربوبیت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ربوبیت
/robubiy[y]at/
معنی
الوهیت؛ خدایی؛ پروردگاری.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
divinity, godhead
-
جستوجوی دقیق
-
ربوبیت
فرهنگ فارسی معین
(رُ یَّ) [ ع . ربوبیة ] (مص جع .) خدایی ، خداوندی ، پروردگاری .
-
ربوبیت
لغتنامه دهخدا
ربوبیت . [ رُ بی ْ ی َ ](از ع ، اِمص ) الوهیت و خدایی . (ناظم الاطباء). خدایی و پروردگاری . (آنندراج ). مقابل عبودیت . (یادداشت مرحوم دهخدا). خداوندی . (السامی فی الاسامی ). خدایی . (دهار). زمخشری گوید: ربوبیت نزد صوفیه اسم است مرتبه ٔمقتضه ٔ نامهایی...
-
ربوبیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ربوبیّة] ‹ربوبت› robubiy[y]at الوهیت؛ خدایی؛ پروردگاری.
-
ربوبیت
واژهنامه آزاد
انوار الهی و صقع ربوبی
-
واژههای همآوا
-
ربوبیة
لغتنامه دهخدا
ربوبیة. [رُ بی ْ ی َ ] (ع مص ) مالک و رب شدن . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ربانیت
واژگان مترادف و متضاد
الوهیت، ربوبیت
-
الوهیت
واژگان مترادف و متضاد
الهی، خدایی، ربانیت، ربوبیت، صمدیت
-
پروردگاری
لغتنامه دهخدا
پروردگاری . [ پ َرْ وَ دْ / دَ / دِ ] (حامص مرکب ) ربوبیت .
-
مهربان
فرهنگ نامها
(تلفظ: mehr(a)bān) با محبت ، با مهر ، نیکی کننده ، رحم کننده ؛ (در عرفان) مهربان صفت ربوبیت را گویند .
-
الوهیة
لغتنامه دهخدا
الوهیة. [ اُ هی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) پرستش و معبودیت . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ربوبیت . خدایی . اُلوهَة. رجوع به الوهة و الوهیت شود.
-
بندگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. پرستش، عبودیت ۲. خدمت، خدمتکاری، خدمتگزاری، غلامی، نوکری ۳. اسارت، بردگی ۴. اطاعت، انقیاد ≠ ربوبیت ۵. آقایی ۶. آزادی، حریت
-
یکیی
لغتنامه دهخدا
یکیی . [ ی َ / ی ِ ] (حامص ) احدیت . یکی بودن . یگانگی : بدان که هر چیز که در تو محال است در ربوبیت صادق است چون یکیی که هرکه یکی را به حقیقت بدانست از محض شرک بری گشت . (قابوسنامه ، از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به احدیت و یگانگی شود.
-
کَفَّارٌ
فرهنگ واژگان قرآن
بسيار ناسپاس (کلمه کفر در اصل به معناي پوشاندن است براي همين در عبارت " کَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ ﭐلْکُفَّارَ نَبَاتُهُ "به معناي کشاورزان است از اين جهت که دانه را در خاک پنهان مي کنند و از طرفي هرکسي که ربوبيت يا نعمتهاي خداي تعالي را انکار کند نيز ...