کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ربغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ربغ
لغتنامه دهخدا
ربغ. [ رَ ] (ع اِ) سیرابی . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خاک باریک و نرم یا ریگ . (ناظم الاطباء). خاک باریک . (آنندراج ) (منتهی الارب ). خاک نرم و کوبیده . (از اقرب الموارد).
-
ربغ
لغتنامه دهخدا
ربغ. [ رَ ] (ع مص ) آرام گرفتن و ثبات ورزیدن قوم در مال و نیکی و نعمت . (از ناظم الاطباء). آرام نمودن و ثبات ورزیدن در مال و نیکی و نعمت . (آنندراج ) (منتهی الارب ). || اقامت کردن . (اقرب الموارد).
-
ربغ
لغتنامه دهخدا
ربغ. [ رَ ب َ ] (ع اِمص ) فراخی زندگانی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ربغ
لغتنامه دهخدا
ربغ. [ رَ ب َ ] (ع مص ) گرفتن چیزی را بوقت . حادث گشتن و پیدا شدن آن پیش از آنکه فوت کند. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || فراخ عیش گردیدن . (ناظم الاطباء).
-
ربغ
لغتنامه دهخدا
ربغ. [ رَ ب ِ ] (ع ص )تباهکار بی باک . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || کسی که بکاری دست میزند که توانایی آنرا دارد. (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
ربق
لغتنامه دهخدا
ربق . [ رَ ] (ع مص ) رِبْق . گردن بزغاله در رسن محکم کردن . (تاج المصادر بیهقی ). درربقه کشیدن سر گوسپند را. (از ناظم الاطباء). در ربقه بستن گوسپند و بزغاله . (از اقرب الموارد). بستن و در ربقه کشیدن سر چیزی را. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). بستن چ...
-
ربق
لغتنامه دهخدا
ربق . [ رِ ] (ع اِ) رسن که دارای عروه ها و گوشه ها باشد و بر بره و بزغاله بندند. ج ، اَرباق ، رِباق . (ناظم الاطباء). رسن با گوشه ها که بر بره و بزغاله بندند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
-
ربق
لغتنامه دهخدا
ربق . [ رِ ب َ ] (ع اِ) ج ِ رِبْقةو رَبْقه . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رِبْقة و رَبْقة شود.
-
ربق
لغتنامه دهخدا
ربق .[ رِ ] (ع مص ) رِبْق در ربقه کشیدن سر گوسپند را. (از ناظم الاطباء). بستن و در ربقه کشیدن سر چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بستن چیزی را. (ناظم الاطباء). || انداختن کسی را در کاری . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). و رجوع به رَبْق ش...