کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ربع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ربع
/rab'/
معنی
۱. اقامتگاه موقتی.
۲. سرا؛ منزل.
۳. ناحیه؛ سرزمین.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. خانه، سرا، محل، مکان، منزل
۲. برزن، کوی، محله
برابر فارسی
چهارک
دیکشنری
fourth, quarter
-
جستوجوی دقیق
-
ربع
واژگان مترادف و متضاد
۱. خانه، سرا، محل، مکان، منزل ۲. برزن، کوی، محله
-
ربع
فرهنگ واژههای سره
چهارک
-
ربع
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - سرا، خانه . 2 - جای فرود آمدن ج . ربوع . ارباع .
-
ربع
لغتنامه دهخدا
ربع. [ رَ ] (ع اِ) سرای . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء) (دهار) (از شعوری ج 2 ورق 8) (ناظم الاطباء). ج ، رِباع ، رُبوع ، اَرْبُع، اَرباع . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خانه ، در هر کجا باشد. (ا...
-
ربع
لغتنامه دهخدا
ربع. [ رِ ] (ع اِ) تب که یک روز گیرد و دو روز گذارد. (منتهی الارب ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از ناظم الاطباء). تب که یک روز آید و دو روز نیاید چون دو سه شبانه روز هیجده ساعت می گیرد و آن ربع سه شبانه روز است ، از اینرو ربع خوانده میشود. (از اقرب ا...
-
ربع
لغتنامه دهخدا
ربع. [ رُ ] (ع اِ) چهاریک . (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 51) (ناظم الاطباء) (دهار). چهاریک چیزی . (آنندراج ). یک قسمت از چهار قسمت هر چیز وهر عددی . (ناظم الاطباء). حصه ٔ چهارم از هر چیز. (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مو...
-
ربع
لغتنامه دهخدا
ربع. [ رُ ] (ع مص ) بازایستادن و خود را بازکشیدن از کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بازایستادن . (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادراللغة زوزنی ). || بدست سنگ برداشتن جهت آزمایش قوت . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء). سنگ افراشتن . (م...
-
ربع
لغتنامه دهخدا
ربع. [ رُ ب َ ] (ع اِ) اول نتاج بهاری ، و آخر نتاج را هُبَع گویند، و منه : ما له هبع و لا ربع. ج ، رِباع ، اَرباع . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || چهارچهار. (منتهی الارب ). || ج ِ رباعی . (ناظم الاطباء). رجوع به رباعی ...
-
ربع
لغتنامه دهخدا
ربع. [ رُ ب ُ ] (ع اِ) رُبْع. چهاریک . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). یک چهارم .(از اقرب الموارد). ج ، اَرباع ، رُبوع . چهاریک چیزی .(از آنندراج ). || ج ِ رباعی . (از ناظم الاطباء). رجوع به رباعی شود. || ج ِ ربیع. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رج...
-
ربع
لغتنامه دهخدا
ربع. [رَ ] (ع مص ) چهاریک ِ مال ستدن . || (اصطلاح عروض ) آن است که فاعلاتن را صلم کنند (که سبب را بیندازند و وتد را قطع کنند) آنگاه آن را مخبون گردانندفَعَل بماند. (از المعجم فی معاییر اشعار العجم ).
-
ربع
دیکشنری عربی به فارسی
چهارمين , چهارم , چهاريک , ربع
-
ربع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] rab' ۱. اقامتگاه موقتی.۲. سرا؛ منزل.۳. ناحیه؛ سرزمین.
-
ربع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] rab' ۱. (ادبی) در عروض، اجتماع خبن و قطع و بتر است در فاعلاتن که فعل باقی بماند.۲. [قدیمی] چهاریک چیزی را گرفتن.
-
ربع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] rob' ۱. چهاریک؛ یکچهارم چیزی.۲. (اسم) پانزده دقیقه.〈 ربع مسکون: یکچهارم کرۀ زمین که شامل خشکیهای قابل سکونت است.
-
ربع
دیکشنری فارسی به عربی
ربع