کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ربض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ربض
/rabaz/
معنی
۱. جایگاه گوسفندان؛ پناهگاه گله.
۲. محل سکنای قوم.
۳. دیوار دور شهر و خانههای اطراف آن.
۴. آنچه تعلق به شخص دارد از دارایی و خانه و خانواده.
۵. روده؛ امعا.
۶. رسن پالان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ربض
فرهنگ فارسی معین
(رَ بَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - دیوار گرداگرد شهر. 2 - جای گوسفندان .
-
ربض
لغتنامه دهخدا
ربض . [ رَ ] (ع اِ) رُبُض . رَبَض . زن مرد. (منتهی الارب ). زن . (ناظم الاطباء). زوجة. (ازاقرب الموارد). || خواهر. || مادر. (ناظم الاطباء). و رجوع به رَبَض و رُبُض شود.
-
ربض
لغتنامه دهخدا
ربض . [ رَ ] (ع مص ) بزانو درآمدن گوسپند و اسب و گاو و سگ چنانکه بروک برای شتر و جثوم برای مرغ . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بازایستادن قچقار از گشنی یا عاجز آمدن از آن . (منتهی الارب ). || زیر گرفتن ِ شیر شکار خود را و برنشستن بر آن . (منتهی ال...
-
ربض
لغتنامه دهخدا
ربض . [ رَ ب َ ] (ع اِ) روده یا هرچه در شکم است سوی دل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). امعاء. (اقرب الموارد). امعاء بطن . (بحر الجواهر). || جای باش گوسپندان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آغل . خوابگاه گوسپندان . (یادداشت مرح...
-
ربض
لغتنامه دهخدا
ربض . [ رِ ] (ع اِ) گروه گاوان در جای باش خود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). جماعت گاوان آنجا که فروخسبند. (از اقرب الموارد).
-
ربض
لغتنامه دهخدا
ربض . [ رُ ] (ع اِ) میانه ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وسط چیزی . (از اقرب الموارد). || هرچه زمینی را مس کند از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). زن مرد، زیرا که زن جای و آسایش می دهد شوی را، ...
-
ربض
لغتنامه دهخدا
ربض . [ رُ ب ُ ] (ع ص ) رجل ربض عن الحاجات ؛ مرد مانده از حاجات . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِ) ج ِ رَبوض ، در معنی درخت بزرگ سطبر فراخ شاخها. (منتهی الارب )(آنندراج ). رجوع به ربوض شود. || زن و اهل خانه از زن و مادر و خواه...
-
ربض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَرباض] [قدیمی] rabaz ۱. جایگاه گوسفندان؛ پناهگاه گله.۲. محل سکنای قوم.۳. دیوار دور شهر و خانههای اطراف آن.۴. آنچه تعلق به شخص دارد از دارایی و خانه و خانواده.۵. روده؛ امعا.۶. رسن پالان.
-
واژههای همآوا
-
ربذ
لغتنامه دهخدا
ربذ. [ رَ ب َ ] (ع مص ) سبک شدن دست کسی در قداح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || (اِمص ) سبکی دست . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
ربذ
لغتنامه دهخدا
ربذ. [ رِ ب َ ] (ع اِ) ج ِ رِبْذة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به رِبْذة شود.
-
ربذ
لغتنامه دهخدا
ربذ. [ رِ ب َ ] (ع ص ) سبک پا در رفتار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).- ربذالعنان ؛ تنها گریزنده . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
ربز
لغتنامه دهخدا
ربز. [ رَ ](ع مص ) زیرک گردیدن . (آنندراج ). ربازة. (منتهی الارب ). || آگنده گوشت و فربه شدن . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
رضب
لغتنامه دهخدا
رضب . [ رَ ض َ ] (ع اِ) مقلوب رَبَض . (نشوء اللغة ص 17). رجوع به رَبَض شود.