کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
را قبضه كرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
را قبضه كرد
دیکشنری فارسی به عربی
استولي علي
-
واژههای مشابه
-
او را (ان مرد را)
دیکشنری فارسی به عربی
ه
-
ری را
فرهنگ نامها
(تلفظ: rirā) (مازندرانی) هان ، بیدارباش ، به هوش باش ، هشدار ؛ نام پرندهای کوچک شبیه به گنجشک؛ نام زنِ تیزهوش و کاردان ؛ نام یکی از شعرهای نیما یوشیج .
-
آن را
لغتنامه دهخدا
آن را. (ضمیر + حرف اضافه ) کسی را. آن کس را : این مدّعیان در طلبش بی خبرانندآن را که خبر شد خبری بازنیامد. سعدی .آن را که جای نیست همه شهر جای اوست درویش هر کجاکه شب آید سرای اوست . سعدی .آن را که هست هست هم اینجاش داده اندآن را که نیست وعده بفرداش د...
-
پاسه را
لغتنامه دهخدا
پاسه را. [ س ِ ] (اِخ ) ژان شاعر فرانسوی ، استاد علوم ادب در کلژ دو فرانس که در آن زمان کلژ روایال نامیده میشد. مولد او در ترویس بسال 1534م .940/ هَ . ق . و وفات در سنه ٔ 1602م .1010/ هَ . ق .
-
خدا را
لغتنامه دهخدا
خدا را. [ خ ُ ] (صوت یا ق مرکب ) برای خدا. از بهر خدا. (آنندراج ). بجهت خدا. محضاً ﷲ. (یادداشت بخط مؤلف ) : دل میرود ز دستم صاحبدلان خدا رادردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا.حافظ.
-
دالی را
لغتنامه دهخدا
دالی را. (اِخ ) ده علی را گویند. (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
زابه را
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹زاوراه، زاورا، زابرا، زابراه، زابهرا› [عامیانه، مجاز] zāberā ۱. بیچاره؛ دربهدر؛ بیخانمان.۲. سرگردان؛ حیران.〈 زابهرا شدن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] ناگزیر از ترک جا و مکان خود شدن.〈 زابهرا کردن: (مصدر متعدی) [عامیانه، مجاز]۱. ک...
-
را ستود
دیکشنری فارسی به عربی
أثْني عَلي
-
خودش را
دیکشنری فارسی به عربی
نفسه
-
ایشان را
دیکشنری فارسی به عربی
حم
-
را فریفت
دیکشنری فارسی به عربی
اِحْتاطَ علي
-
را گرفت
دیکشنری فارسی به عربی
أخَذَ بـ ، استحصل (علي)
-
را پذیرفت
دیکشنری فارسی به عربی
أخَذَ بـ ، إذعَنَ لـ (إلي) ، استكان ل