کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
را سرپرستی و تربیت کرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زابه را
واژهنامه آزاد
کسی که در راه سفر مجبور به زایمان شود؛ زا به راه.
-
گره برزدن گوش را
لغتنامه دهخدا
گره برزدن گوش را. [ گ ِرِه ْ ب َ زَ دَ ] (مص مرکب ) گوش مالیدن : چو در روز پیچیدی اندام راگره برزدی گوش ضرغام را.نظامی (ازآنندراج ).
-
قابل شما را ندارد
فرهنگ واژههای سره
سزاوارتان نیست
-
شورش را درآوردن
فرهنگ فارسی معین
(رَ. دَ. وَ دَ) (مص ل .) (عا.)کار را به افراط کشیدن ، از حد اعتدال خارج شدن .
-
فلنگ را بستن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . بَ تَ) (مص ل .) (عا.) گریختن ، فرار کردن .
-
زبان را درکشیدن
لغتنامه دهخدا
زبان را درکشیدن . [ زَ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) ساکت شدن . سکوت کردن زبان در کشیدن : زبان را درکش ای سعدی ز شرح علم او گفتن تو در علمش چه دانی باش تا فردا علم گردد.سعدی .
-
کار را بالا بردن
لغتنامه دهخدا
کار را بالا بردن . [ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) کار براه بردن . کار بساز کردن . (آنندراج ). کار چون زر ساختن : چون غبارم جلوه ٔ بیباکی از جا برده است خاکساری بین که کارم را چه بالا برده است .میرزا جلال اسیر (ازآنندراج ).
-
الف لام را
لغتنامه دهخدا
الف لام را. [ اَ ل ِ ] (اِخ ) رجوع به الر شود.
-
امید را پی کردن
لغتنامه دهخدا
امید را پی کردن . [ اُ پ َ/پ ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از ناامید گردانیدن . (از هفت قلزم ) (از مؤید الفضلاء). مأیوس ساختن . (مجموعه ٔ مترادفات ).
-
امید را پی بریدن
لغتنامه دهخدا
امید راپی بریدن . [ اُ پ َ/پ ِ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از نومید گردانیدن . (مؤید الفضلاء). مأیوس کردن . (ناظم الاطباء). مأیوس ساختن . (مجموعه ٔ مترادفات ).
-
پای کسی را گرفتن
لغتنامه دهخدا
پای کسی را گرفتن . [ ی ِ ک َ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خرجی یا زیانی یا جنایتی تعلق بدو یافتن . بر عهده ٔ او وارد آمدن .
-
پی چیزی را آوردن
لغتنامه دهخدا
پی چیزی را آوردن . [ پ َ / پ ِ ی ِ چی وَ دَ ] (مص مرکب ) رد او را آوردن تا... || دنبال آنرا گرفتن .
-
خود را باختن
لغتنامه دهخدا
خود را باختن . [ خوَدْ / خُدْ ت َ ] (مص مرکب ) ترسیدن از امری . دست پاچه شدن . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
یکشنبه را گذراندن
دیکشنری فارسی به عربی
احد
-
بزهکاران را تحویل گرفتن
دیکشنری فارسی به عربی
ايصال