کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رایب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رایب
لغتنامه دهخدا
رایب . [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) (از روب ) رائب . شیر خفته ٔ جغرات شده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ماست . (مهذب الاسماء). || شیر مسکه برآورده ٔ آب آمیخته . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سرگشته ٔ شوریده عقل سست و گران جسم و ...
-
رایب
لغتنامه دهخدا
رایب . [ ی ِ ] (ع ص ) رائب . اسم فاعل از ریشه ٔ «ریب ». کار مشتبه ومکدر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). از اضداد است ، چیزی که در آن شبهه و کدر باشد. || صافی که در آن شبهه و کدری نباشد. (از المنجد).
-
واژههای همآوا
-
رعیب
لغتنامه دهخدا
رعیب . [ رَ ] (ع ص ) هراسان . ترسان . مرعوب . وحشت زده . (یادداشت مؤلف ). ترسنده .(ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). مرعوب . (از اقرب الموارد). خایف . (از غیاث اللغات از لطائف ) (آنندراج ).ترسانیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) : رو به شهر آورد سیل...
-
رعیب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] ra'ib کسی که ترسیده باشد؛ ترسیده.