کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رایان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رایان
فرهنگ نامها
(تلفظ: rāyān) نام کوهی در حجاز و نام شهری و روستایی است .
-
رایان
لغتنامه دهخدا
رایان . (اِخ ) دهی است بناحیه ٔ اعلم . (منتهی الارب ). قریه ای است از قراء ناحیه ٔ اعلم همدان . (از معجم البلدان ).
-
رایان
لغتنامه دهخدا
رایان . (اِخ ) کوهی است به حجاز. (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
-
رایان
لغتنامه دهخدا
رایان . (اِخ ) نام شهری است در خطه ٔ راجپوتانا واقع در حوزه ٔ جونپور و 126هزارگزی شمال شرقی آن . رایان دارای قلعه ای بسیار بلند و باشکوه میباشد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
رایان
واژهنامه آزاد
رایان مرکب از راه -اندیشه-راهنما رایان در سانسکریت به معنی شاهزاده کوچولو رایان در ایرلندهم به معنی شاهزاده کوچولو رایان درزبان عبری به معنی دلپذیر ومطبوع رایان در یونان به معنی دری از درهای بهشت رایان در خاورمیانه ی قدیم به مردان رایان می گفتند.
-
رایان
واژهنامه آزاد
راهنما
-
واژههای مشابه
-
phablet
رایانگوشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] افزارهای که آمیزهای از امکانات رایانک و تلفن همراه هوشمند را در خود دارد اختـ . رایاگ
-
واژههای همآوا
-
رعیان
لغتنامه دهخدا
رعیان . [ رُع ْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ راعی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ راعی ، به معنی ولی و امیر و چراننده و نگهدارنده . (آنندراج ). رجوع به راعی شود.
-
جستوجو در متن
-
spried
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رایان
-
rayan
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رایان
-
رایاگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] ← رایانگوشی
-
آصال
لغتنامه دهخدا
آصال . (ع ص ، اِ) ج ِ اصیل . صاحب اصلان . || محکم رایان . || (اِ) شبان گاه ها. عشایا.