کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رایات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
رایات
/rāyāt/
معنی
= رایت
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
رایات
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) جِ رایت ؛ درفش ها، بیرق ها، علم ها.
-
رایات
لغتنامه دهخدا
رایات . (ع اِ) ج ِ رایت . (المنجد) (منتهی الارب ) (دهار) (اقرب الموارد). علم ها. (اقرب الموارد) (منتخب اللغات ) (غیاث اللغات ) (از فرهنگ نظام ). نشانه های لشکر. (آنندراج ) (منتخب اللغات ) : ور دگرباره به روم اندر کشی رایات خویش هر کجا در روم کاریزی ب...
-
رایات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ رایَة] [قدیمی] rāyāt = رایت
-
واژههای مشابه
-
ذوات رایات
لغتنامه دهخدا
ذوات رایات . [ ذَ ت ُ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) رجوع به ذات رایة شود.
-
واژههای همآوا
-
رایعة
لغتنامه دهخدا
رایعة. [ ی ِ ع َ ] (اِخ ) موضعی در مکه که گویند قبر آمنه مادر حضرت رسول (ص ) در آنجاست . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
رایعة
لغتنامه دهخدا
رایعة. [ ی ِ ع َ ] (اِخ ) جایگاهی است در مکه ، بنا بر قولی آبی است در سمت راست راه بنی عمیلة، بنا بر قولی دیگر منزلی است در راه بصره بسوی مکه . بعضی گفته اند ضریه است . (از معجم البلدان ).
-
رایعة
لغتنامه دهخدا
رایعة. [ ی ِ ع َ ] (اِخ ) رائعة. آبی است میان امره و ضریه مر بنی عمیله را. (منتهی الارب ).
-
رایعة
لغتنامه دهخدا
رایعة. [ ی ِ ع َ ] (ع ص ) رائعه . رایعه . مؤنث رایع. (رائع). زنی که مردم از زیبائی و خوبی دیدار او بشگفت آیند. (از اقرب الموارد). رجوع به رایع و رائعة شود.
-
جستوجو در متن
-
ذات رایة
لغتنامه دهخدا
ذات رایة. [ ت ُ ی َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) هر زن بدکاره به جاهلیت که بر بام خانه علم افراشتی تا مردان بدان نشان بقضای وطر بدانجا شدندی . ج ، ذوات رایات .
-
سر فروکشیدن
لغتنامه دهخدا
سر فروکشیدن . [ س َ ف ُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) غائب شدن . نهفتن . فرورفتن : و رایات اعلام تیر و ناهید در افق باختر سر فروکشید. (سندبادنامه ص 247).
-
طرح کردن
لغتنامه دهخدا
طرح کردن . [ طَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فکندن . افکندن . دور انداختن : و او مأمون را فرا آن آورد که رایات سیاه و لباس سیاه طرح کرد و رایات و لباس سبز کرد. (کتاب النقض ص 417). || به زور و تکلف دادن : در غنای است جهان از کرم او که زکات عامل از عجز همی طرح...
-
تساند
لغتنامه دهخدا
تساند. [ ت َ ن ُ ] (ع مص ) پشت واگذاشتن . (زوزنی ). پشت باز نهادن بسوی آن . (منتهی الارب ) (آنندراج )(ناظم الاطباء) (از متن اللغة). اعتماد کردن بر آن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || یاری دادن یکدیگر را تحت رایات مختلف نه آنکه جمع گردند در زیر رای...