کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راکب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
راکب
/rākeb/
معنی
سوار؛ سوار بر اسب یا شتر.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
سوار، سواره ≠ پیاده
دیکشنری
rider
-
جستوجوی دقیق
-
راکب
واژگان مترادف و متضاد
سوار، سواره ≠ پیاده
-
راکب
فرهنگ فارسی معین
(کِ) [ ع . ] (اِفا.) سوار، سواره .
-
راکب
لغتنامه دهخدا
راکب . [ ک ِ ] (ع ص ، اِ) سوار. (ازتاج العروس ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (فرهنگ نظام ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). ج ، رُکّاب ، رُکبان ، رُکوب ، رِکَبَة، رَکَبَة. (تاج العروس ) (متن اللغة) (اقرب الموارد) (المنجد). ج ، رَکب . (تا...
-
راکب
دیکشنری عربی به فارسی
سوار کار , الحاقيه
-
راکب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: رُکّاب و رُکْبان و رکوب، مقابلِ مرکوب] rākeb سوار؛ سوار بر اسب یا شتر.
-
واژههای مشابه
-
راکب الدراجة
دیکشنری عربی به فارسی
دوچرخه سوار
-
راکب و مرکوب
فرهنگ گنجواژه
زبر دست و فرو دست.
-
جستوجو در متن
-
رکاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمعِ راکِب] [قدیمی] rokkāb = راکب
-
رکبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ راکب] [قدیمی] rokbān = راکب
-
الحاقیه
دیکشنری فارسی به عربی
راکب
-
رکوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rokub ۱. سوار شدن؛ برنشستن.۲. سواری.۳. (اسم) [جمعِ راکب] = راکب
-
سوار کار
دیکشنری فارسی به عربی
خيال , راکب
-
اسب و سوار
فرهنگ گنجواژه
راکب و مرکوب.