کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رأف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
رافی
لغتنامه دهخدا
رافی . (ع ص ) رفوگر. رجوع به راف و رافیة شود.
-
رافیة
لغتنامه دهخدا
رافیة. [ ی َ ] (ع ص ) تأنیث رافی ، زن رفوگر. (از المنجد). و رجوع به رافی و راف شود.
-
صولجان
دیکشنری عربی به فارسی
پوست جوز , گل جوز , راف , گرز , کوپال , چماق زدن , گول زدني , فريب , چماق
-
mace
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مسی، گرز، چماق، کوپال، گل جوز، پوست جوز، راف، گول زدنی، عمود
-
universal product code
رمزینۀ جهانی فراورده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] مجموعۀ دو عدد پنجرقمی انسانخوانا (human-readable) که در زیر نماد رمزینۀ ماشینخوانا (machine-readable)، بر روی محصول درج میشود اختـ . راف UPC
-
رایف
لغتنامه دهخدا
رایف . [ ی ِ ] (ع ص ) رائف . رأف . رؤف . سخت و بسیار مهربان . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مهربان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ورجوع به رائف شود. || آنکه از امارات شناسد که زمین آب دارد یا نه . (یادداشت مرحوم دهخد...
-
رؤوف
لغتنامه دهخدا
رؤوف . [ رَ ئو ] (ع ص ) رؤف . رئوف . مهربان و سخت بسیار مهربان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رَئِف . رَأف . رَئُف . رائف . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مهربان . (آنندراج )(یادداشت مؤلف ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). مشفق . (فرهنگ فارسی معی...
-
رفو
لغتنامه دهخدا
رفو. [ رَف ْوْ ] (ع مص ) رفو کردن جامه را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). پیوند جامه . (یادداشت مؤلف ). رفوکردن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). رفو کردن جامه . (دهار) (المصادر زوزنی ). رفو کردن جامه را و گویند آن دقیق ترین نوع دوزندگی است و عبارت باش...
-
رأفت
لغتنامه دهخدا
رأفت . [ رَءْ ف َ ] (از ع ، اِمص ) رأف . رآفة. بسیار مهربانی . (فرهنگ نظام ). سخت و بسیار مهربانی . (ناظم الاطباء). مهربانی شدید. (از اقرب الموارد) (از المنجد)(از منتهی الارب ). مهربانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (فرهنگ نظام ). سخت بخشیدن و مهربان...
-
خمر
لغتنامه دهخدا
خمر. [ خ َ ] (ع اِ) شراب . می . آب انگور که مسکر بود . (ناظم الاطباء). باده . مُل . مدام . عقار. قهوه . قرقف . راح . تریاق . نبیذ. سویق . رحیق . بگماز. راف . ام زنبق . سَکَر طلاء. عصیر. ناطل . حانیه . شَمول . کمیت . سلاف . صهباء . (یادداشت بخط مؤلف ...
-
می
لغتنامه دهخدا
می . [ م َ / م ِ ] (اِ) به معنی شراب انگوری است . (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). || مطلق شراب اعم از اینکه از انگور حاصل آید یا مویز و خرما و جز آن . (از یادداشت لغت نامه ) . صاحب آنندراج گوید: بدین معنی ، خام ،بی غش ، صرف ، ناب ، ممزوج ، نیمرس ، ...
-
مهربان
لغتنامه دهخدا
مهربان . [ م ِ ] (ص مرکب ) بامحبت .بامهر. عاطف . عطوف . (دهار). مشفق . شفیق . (منتهی الارب ). حفی . رؤوف . (ترجمان القرآن ). با مهر و دوستی . اریحی . صاحب مهر. قفی . ولی . (منتهی الارب ) : خرد پادشاهی بود مهربان بود در رمه گرگ را چون شبان . ابوشکور....
-
ابیض
لغتنامه دهخدا
ابیض . [ اَ ی َ ] (اِخ ) یاابیض المدائن یا قصر ابیض . نامی است که عرب بقصر ساسانیان در مدائن داده اند. یاقوت گوید: او یکی از عجائب دنیا و تا زمان مکتفی برپای بود و این همان قصر است که بحتری شاعر عرب آنرا بدین گونه وصف کرده است :و لقد رابنی بنوبن عمی ...
-
باده
لغتنامه دهخدا
باده . [ دَ / دِ ] (اِ) شراب ، چه باد غرور در سر می آورد. (رشیدی ). شراب ،چه باد بمعنی غرور آمده و هاء نسبت است . (غیاث ). شراب . (ناظم الاطباء). بمعنی مسکری است که از انگور تازه بگیرند و در عربی خمر گویند. (شعوری ج 1 ورق 190).شراب و می را گویند. (شر...