کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
رأف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
رأف
لغتنامه دهخدا
رأف . [ رَ ءَ ] (ع مص ) سخت بخشودن خدا بر بندگان . (از اقرب الموارد). رأفت . رَأفة. رَآفة. رجوع به مصادر مذکور شود. || سخت بخشودن و مهربانی کردن . (منتهی الارب ). مهربان شدن . (منتهی الارب ). و آن از رحمت رقیق تراست و در آن بر کراهت اقدام نمیشود د...
-
رأف
لغتنامه دهخدا
رأف . [ رَءْف ْ ] (اِخ ) موضعی است یا ریگی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از تاج العروس ).
-
رأف
لغتنامه دهخدا
رأف . [ رَءْف ْ ] (ع اِ) راف . می . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). راف . خمر. (از تاج العروس ). شراب . باده . و رجوع به راف و مترادفات دیگر شود.
-
رأف
لغتنامه دهخدا
رأف . [ رَءْف ْ ] (ع اِمص ) مهربانی خدا نسبت به بندگان . (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رأفت . رأفة. رَاءَف . رَآفة: رأف اﷲ بک ؛ مهربانی کند خدای بر تو. (از منتهی الارب ). رجوع به مصادر مذکور شود.
-
رأف
لغتنامه دهخدا
رأف . [ رَءْف ْ ] (ع ص ) رائف . رؤف . رَئِف . مهربان . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (ازتاج العروس ). سخت و بسیار مهربان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به مترادفات ک...
-
واژههای مشابه
-
UPC
راف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مخابرات] ← رمزینۀ جهانی فراورده
-
راف
لغتنامه دهخدا
راف . (اِ) بزباز باشد که بسباسه معرب آن است . (آنندراج ) (انجمن آرا) (از برهان ) (از غیاث اللغات ) (از شرفنامه منیری ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی ) (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 8). رجوع به بزباز و بسباسه شود. پوست جوز است . (برهان ) (ناظم الاطباء).
-
راف
لغتنامه دهخدا
راف . (اِخ ) دهی است از دهستان پایین ولایت بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه ، که در 18هزارگزی تربت حیدریه و 10هزارگزی جنوب خاوری شوسه ٔ تربت حیدریه به زاهدان واقع است . هوای آن معتدل است و 213 تن سکنه دارد. شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی است و...
-
راف
لغتنامه دهخدا
راف . (اِخ )ریگی است یا موضعی است . (از منتهی الارب ). نام دیگری است برای قصبه ٔ رملة. رجوع به معجم البلدان ج 4 و قاموس الاعلام ترکی ج 3 و نیز رملة در این لغت نامه شود.
-
راف
لغتنامه دهخدا
راف . (ع اِ) می . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). می و شراب . (ناظم الاطباء). باده . شراب . خمر. (یادداشت مؤلف ). رَأف . رجوع به کلمه ٔ مذکور شود.
-
راف
لغتنامه دهخدا
راف . [ راف ف ] (ع ص ) اعتناکننده . (از اقرب الموارد): ماله حاف و لا راف ؛ اتباع است یعنی کسی نیست که به او اعتنا کند. (از اقرب الموارد). نه کسی گرد او میگردد و نه به وی اعتنا میکند. (ناظم الاطباء).
-
راف
لغتنامه دهخدا
راف . [ فِن ْ ] (ع ص ) رافی . آنکه جامه را رفو کند.ج ، رفاة. (از المنجد). رفوگر. (از اقرب الموارد).
-
راف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] rā'f خمر؛ می؛ باده.
-
راف
دیکشنری فارسی به عربی
صولجان