کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راویز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
راویز
/rāviz/
معنی
= خارشتر
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
راویز
فرهنگ نامها
(تلفظ: rāviz) نام درختی معروف به اشترخار یا اشترغار .
-
راویز
لغتنامه دهخدا
راویز. (اِ) درخت اشترخار. (الفاظ الادویه ) علف شتر باشد که آنرا شترخار و اشترغاز نیز گویندو بیخ آن را آچار سازند. (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از رشیدی ). درخت اشترخار که آنرا اشترخار نیز گویند و به خارشتر مشهور است . (آنندراج ) (انجمن آرا). و رجو...
-
راویز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] rāviz = خارشتر
-
راویز
واژهنامه آزاد
نام دهستانی بزرگ واقع در کشکوییه، در رفسنجان، استان کرمان. این دهستان شامل چندین روستا می شود .
-
جستوجو در متن
-
راوید
لغتنامه دهخدا
راوید. (اِ) راویز. گیاهی است که اشترغاز نامند. (از شعوری ج 2 ورق 4). || ریشه ٔ درختی است بنام انگدان که دارای صمغ نیز میباشد. (از شعوری ج 2 ورق 4).
-
خارشتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خاراشتر، خارشتری› (زیستشناسی) xāršotor گیاهی خاردار با گلهای خوشهای سرخ یا سفید، برگهای کرکدار، تیغهای نوکتیز، و طعم تلخ که در طب قدیم برای مداوای بیماریهای جهاز هاضمه، سرطان، و طاعون به کار میرفت؛ اشترگیا؛ راویز؛ کستیمه؛ کسیمه.
-
رفسنجان
لغتنامه دهخدا
رفسنجان . [ رَ س َ ] (اِخ ) شهرستانی است در شمال غربی کرمان . جمعیت آن 61204 تن . در اراضی نمکزار آن پسته ٔ خوب به عمل می آید و در اراضی پرآب پنبه کاری می شود. (فرهنگ فارسی معین بخش اعلام ). یکی از شهرستانهای استان هشتم کشور و خلاصه ٔ مشخصات آن بشرح ...
-
اشترغاز
لغتنامه دهخدا
اشترغاز. [ اُ ت ُ ] (اِ مرکب ) بیخ درخت انجدان است و صمغ آنرا انگوزه خوانند و بعضی گویند گیاهی است که بیخ آنرا آچار سازند و معنی آن شو»الجمال است و عربان زنجبیل العجم خوانند. تب ربع را مفید باشد. (برهان ) (آنندراج ). مرکب از دو کلمه ٔ فارسی اُشتر و غ...