کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راوک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راوک
فرهنگ نامها
(تلفظ: rāvak) (به مجاز) راوق ، صافی ، پالونه ، جام شراب ؛ (به مجاز) شراب صاف و زلال و (به مجاز) صاف ، زلال .
-
راوک
فرهنگ فارسی معین
(وَ) 1 - (اِ.) ظرفی که در آن شراب را صاف کنند. 2 - (ص .) صاف ، لطیف . 3 - شراب صاف و بی دُرد.
-
راوک
لغتنامه دهخدا
راوک . [ وَ ] (اِخ ) دهیست از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان ، واقع در 17هزارگزی شمال خاوری لنده مرکز دهستان و 62هزارگزی شمال راه اهواز- بهبهان . این ده در کوهستان قرار گرفته و هوای آن معتدل مالاریایی و سکنه ٔ آن در حدود 100 تن است ....
-
راوک
لغتنامه دهخدا
راوک . [ وَ ] (ص ) راوق . راووق . صاف و لطیف و پالوده ٔ هر چیز باشد و معرب آن راوق است . (برهان ). صافی و پالوده ٔ شراب و عسل وغیره که معرب آن راوق است . (از شعوری ج 2 ورق 9). صاف که بتازی راوق گویند، و بعضی گویند راوق معرب آن است ولی اصلی ندارد چه ،...
-
راوک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹راوق› [قدیمی، مجاز] rāvak زلال.
-
واژههای مشابه
-
رَأَوْکَ
فرهنگ واژگان قرآن
تورا ديدند (ببينند (براي واقعيت حتمي))
-
واژههای همآوا
-
رَأَوْکَ
فرهنگ واژگان قرآن
تورا ديدند (ببينند (براي واقعيت حتمي))
-
جستوجو در متن
-
راوق
فرهنگ فارسی معین
(وُ) [ معر. ] (اِ.) نک راوَک .
-
راوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: راووق] [قدیمی] rāva(o)q ۱. ظرفی که در آن شراب را صاف میکردند؛ پالونه؛ راوک.۲. جام شراب؛ قدح.۳. [مجاز] شراب زلال و بیدُرد.۴. (صفت) [مجاز] زلال.
-
راوکی
لغتنامه دهخدا
راوکی . [ وَ ] (ص نسبی ) راوک . صاف و پالوده : بگذشت ماه و روز بخیر و مبارکی پر کن قدح ز باده ٔ گلرنگ راوکی .ظهیر فاریابی (از آنندراج ).
-
راوق
لغتنامه دهخدا
راوق . [ وَ ] (معرب ، اِ) راوک . راووق . پالونه . پاتیله . خنور.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مأخوذ از پارسی «راوک ». (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ). پالونه ٔ شراب یعنی جامه و غیره که بآن شراب صاف کنند. (از صراح اللغة) (از رشیدی ) (...
-
ابوالهندی
لغتنامه دهخدا
ابوالهندی . [ اَ بُل ْ هَِ دی ی ] (اِخ ) غالب بن عبدالقدوس بن شیث بن ربعی . شاعری مطبوع است . او دولت امویّه و عباسیّه هردو را دریافت . منشاء او سیستان است . و به اِدمان ِ خمر معروف است و اول کس از شعرای اسلام که در وصف شراب شعر سرود او بود و از جمله...