کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راوند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
راوند
/rāvand/
معنی
= ریوند
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
راوند
لغتنامه دهخدا
راوند. [ وَ ] (اِ) ریسمانی که خوشه های انگور بر آن آویزند و جامه و فوطه و ازار و لنگی و مانند آن بر بالای وی اندازند. (ناظم الاطباء) (برهان ) (از آنندراج ) (انجمن آرا). || ریوند . (ناظم الاطباء). لغتی است در ریوند چینی در تداول عامه . (منتهی الارب )....
-
راوند
لغتنامه دهخدا
راوند. [ وَ ] (اِخ ) شهری است نزدیک کاشان و اصفهان که حمزه گفته است اصل آن راهاوند بمعنی خیر مضاعف است . (از معجم البلدان ج 4). نام قصبه ای است از بخش مرکزی شهرستان کاشان واقع در یازده هزارگزی شمال باختری کاشان ؛ سر راه شوسه ٔ کاشان بقم . این قصبه در...
-
راوند
لغتنامه دهخدا
راوند. [ وَ ] (اِخ ) شهری قدیمی است در موصل که گویند آن را راوند اکبربن بیوراسف ضحاک بنا نهاده است . (از معجم البلدان ج 4).
-
راوند
لغتنامه دهخدا
راوند. [ وَ ] (اِخ ) نام جاییست از توابعقزوین . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). ظاهراً نام «رامند» که بلوکیست در جنوب قزوین اشتباه شده است .
-
راوند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] rāvand = ریوند
-
جستوجو در متن
-
رایون
لغتنامه دهخدا
رایون . (یونانی ، اِ) راوند. ریوند. بیونانی اسم راوند است . (مخزن الادویه ). رجوع به راوند و ریوند شود.
-
راهاوند
لغتنامه دهخدا
راهاوند. [ وَ ] (اِخ ) راوند. حمزه ٔ اصفهانی گوید: اصل کلمه ٔ راوند (شهرکی میان کاشان و اصفهان ) راهاوند است بمعنی چیز مضاعف . (یادداشت مؤلف از معجم البلدان ). رجوع به راوند در همین لغت نامه شود.
-
روند
لغتنامه دهخدا
روند. [ رِ وَ ] (ع اِ) روند صینی . دوایی است معروف و اطباء الف زیاده کنند پس راوند چینی گویند. (منتهی الارب ). ریوند. راوند. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به راوند و ریوند شود.
-
راوندی
لغتنامه دهخدا
راوندی . [ وَ ] (ص نسبی ) منسوب است به راوند که از قرای کاشان است . (از انساب سمعانی ).
-
قلمیاطیطس
لغتنامه دهخدا
قلمیاطیطس . [ ] (معرب ، اِ) نوعی از راوند طیب الرایحه است . (فهرست مخزن الادویة).
-
راوندی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به راوند، شهری در نزدیکی کاشان) rāvandi ۱. از مردم راوند.۲. (اسم) (موسیقی) گوشهای در دستگاه همایون و راستپنجگاه.
-
بسفورس
لغتنامه دهخدا
بسفورس . [ ب ُ رُ ] (اِخ ) صورتی از بسفر: یکوّن (راوند) فی المواضع التی فوق البلاد التی یقال لها بسفورس . (ابن البیطار نسخه ٔ لکلرک : راوند).
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) ابن راوند. رئیس صنف راوندیه از فرقه ٔ عباسیه . (مفاتیح العلوم خوارزمی ).
-
ترخانی
لغتنامه دهخدا
ترخانی . [ ت َ ] (اِخ ) نام طایفه ای از ایلات کرد است که در حدود راوند مسکن دارند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 57 شود.