کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راوق صیدنانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راوق صیدنانی
لغتنامه دهخدا
راوق صیدنانی . [ وَ ق ِ ] (اِخ ) عبداﷲبن حسن حاسب منجم صیدنانی . او راست : کتاب الصیدنه . (از الفهرست ابن ندیم ). و ظاهراً لقب راوق نیز بمعنی تصفیه کننده و داروگر باشد.
-
واژههای مشابه
-
راوق کردن
لغتنامه دهخدا
راوق کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صاف کردن . پالودن . تصفیه . صاف کردن شراب بوسیله ٔ پالونه : مجلس غم ساخته است و من چو بید سوخته تا بمن راوق کند مژگان می پالای من . خاقانی .گرچه صهبا را به بید سوخته راوق کنندبید را کاسات صهبا برنتابد بیش از این ....
-
راوق افشان
لغتنامه دهخدا
راوق افشان . [ وَ اَ ] (نف مرکب ) مخفف راوق افشاننده . باده ریز. آنکه شراب را بجام ریزد. ساقی : الوداع ای کعبه کاینک مست راوق گشته خاک زانکه چشم از اشک میگون راوق افشان آمده . خاقانی .گر همه مستند از آن راوق منم هم مست ازآنک خون چشم راوق افشان درکشم ...
-
راوق پذیر
لغتنامه دهخدا
راوق پذیر. [ وَ پ َ ] (نف مرکب ) مخفف راوق پذیرنده . صافی پذیر. که تصفیه شدن را پذیرد.که صاف گردیدن را قبول کند. پالایش پذیر : سوم بخش از آن آب راوق پذیرکه هستش ز راوق گری ناگزیر.نظامی .
-
راوق فروش
لغتنامه دهخدا
راوق فروش . [ وَ ف ُ ] (نف مرکب ) مخفف راوق فروشنده . باده فروش . می فروش : منم آن بید سوخته که به من دیده راوق فروش می بشود.خاقانی .
-
راوق گری
لغتنامه دهخدا
راوق گری . [وَ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل راوق گر. صافی گری . عمل صاف کننده . عمل تصفیه کننده . عمل پالاینده . عمل پالایشگر. داروسازی . || عمل تصفیه . پالایش : سوم بخش از آن آب راوق پذیرکه هستش ز راوق گری ناگزیز.نظامی .