کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راهکنار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
کنار
واژهنامه آزاد
(بهبهانی) کُنار؛ دامن.
-
roadside barrier
حفاظ راهکنار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] حفاظ طولی برای جلوگیری از برخورد خودرو با موانع و عوارض سطحی کنار جاده
-
roadside signs
علائم راهکنار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] تابلوهایی که پایۀ آنها در کنار راه نصب میشود
-
راه
واژگان مترادف و متضاد
۱. جاده، سبیل، سلک، شاهراه، صراط، طریق، گذرگاه، مسلک، مسیر، معبر، ممر، منهاج، منهج، نهج ۲. روال، روش، شعار، شیوه، ، طرز، طریقت، طریقه، ، منوال، ۳. رسم، عادت ۴. مجرا ۵. وضع
-
راه
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) = رای . راج . راجه : پادشاه هندوستان .
-
راه
فرهنگ فارسی معین
[ په . ] (اِ.) 1 - جاده ، گذرگاه . 2 - قانون ، روش . 3 - پردة موسیقی ، نغمه .
-
راه
لغتنامه دهخدا
راه . (اِ) طریق . (آنندراج ) (انجمن آرا) (رشیدی ) (دهار) (سروری ). بعربی صراط و طریق گویند. (برهان ). سبیل . (دهار) (ترجمان القرآن ). صراط. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). در پهلوی راس و راه و در ایرانی باستان : رثیه و در اوستا، رایثیه و در کردی ، ر...
-
راه
لغتنامه دهخدا
راه . (هندی ، اِ) پادشاه هندوستان . (برهان ) (ناظم الاطباء). نام پادشاه هند. (لغت محلی شوشتر). مبدل رای که لقب سلاطین هند بوده . (فرهنگ نظام ) (از شعوری ج 2 ورق 14). ظاهراً صورتی از راج و راجه .
-
راه
لغتنامه دهخدا
راه . [ هِن ْ ] (ع ص ) راهی . با رفاه در زندگی . (از متن اللغة). فراخ . (از ناظم الاطباء). عیش ٌ راه ؛ زیست فراخ . (ناظم الاطباء). زندگی ساکن و بارفاه . (از اقرب الموارد). || ساکن . (از متن اللغة). دریای ساکن . (از اقرب الموارد). || طعام راه ؛ طعام د...
-
راه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rās, rāh] ‹ره› rāh ۱. هرجایی از زمین که مردم از آنجا رفتوآمد کنند؛ محل عبور؛ گذرگاه؛ جاده.۲. قاعدهوقانون.۳. رسموروش.٤. کرّت و مرتبه.٥. (موسیقی) [قدیمی] نغمه و آهنگ.٦. (موسیقی) [قدیمی] مقام؛ پرده.〈 راه افتادن: (مصدر لازم) ‹به را...
-
راه
دیکشنری فارسی به عربی
اسلوب , ترخيص , طريق , طريق سريع , کيف , مسار , وصول
-
راه
لهجه و گویش گنابادی
rah در گویش گنابادی یعنی پیاده روی ، جاده
-
راه
لهجه و گویش تهرانی
دفعه
-
راه
لهجه و گویش تهرانی
برای :گربه راه رضای خدا موش نمی گیره
-
راه راه
فرهنگ فارسی معین
(ص .) دارای خطوط موازی .