کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
راهبانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
راهبانی
لغتنامه دهخدا
راهبانی . (حامص مرکب ) رهبانی . عمل راهبان . راهداری . رجوع به راهبان شود.
-
جستوجو در متن
-
دیرالاسکون
لغتنامه دهخدا
دیرالاسکون . [ دَ رُل ْ اَ ] (اِخ ) دیری است در حیره مشرف بر نجف و در آن محرابها و راهبانی هستند که از واردین پذیرائی میکنند و در طریق واسط قرار دارد. (از معجم البلدان ).
-
دیر بلاض
لغتنامه دهخدا
دیربلاض . [ دَ رِ ب َ ] (اِخ ) از توابع حلب مشرف بر عِم ّ است و در آن راهبانی میباشند که کشتزارهائی دارند و دیری مشهور و قدیم است . (از معجم البلدان ).
-
دیرالسوسی
لغتنامه دهخدا
دیرالسوسی .[ دَ رُ س ْ سو سی ی ] (اِخ ) بلاذری گوید همان دیر مریم است آن را مردی از اهل سوس ساخت و در آن با راهبانی ساکن گشت و سپس به این نام خوانده شد و آن در نواحی مغرب سامراء (سرمن رای ) است . (از معجم البلدان ).
-
راهبان
لغتنامه دهخدا
راهبان . (ص مرکب ، اِ مرکب ) رهبان . محافظ و نگاهبان راه . (ناظم الاطباء). محافظ راه . (آنندراج ) (از شعوری ج 2 ورق 11) (ملخص اللغات حسن خطیب ) : راهبانان بر سر کوه بنشاندند. (مجمل التواریخ و القصص ).بهر راهی رباطی کرد و خانی نشسته بر کنارش راهبانی ....
-
مظهر گجراتی
لغتنامه دهخدا
مظهر گجراتی . [ م َ هََ رِ گ ُ ] (اِخ ) از سخن گویان شیرین زبان و فاضلان نیکوبیان و اصلش از ایران است هشت هزار بیت در دیوانش جمع آمده و این اشعار از اوست :اگر بهار بدیع است و گر بهشت بکاربهار من رخ تست و بهشت من دیدارمرا چو بوی تو یابم بهار نبود دوست...
-
بانی
لغتنامه دهخدا
بانی . (پسوند) (از: بان پسوند حفاظت + ی حاصل مصدر) این ترکیب تنها بکار نرود و بلکه «بان » به آخر اسامی درآید و اسم مرکب سازد و سپس یاء به آن اضافه شودو معنی مصدری و غیره بدان دهد چون : آس بانی ، آسیابانی ، اشتربانی ، بادبانی ، باغبانی ، پاسبانی ، پال...
-
نائبة
لغتنامه دهخدا
نائبة. [ ءِ ب َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث . نائب . رجوع به نائب شود. || مصیبت . کار دشوار. (ناظم الاطباء). سختی روزگار. رزیه . بلیه . داهیه . (مهذب الاسماء). حادثه . واقعه . (غیاث ) (آنندراج ) (شمس اللغات ). سختی . (دستوراللغة). نازله . المصیبة لانها تنوب ...
-
خان
لغتنامه دهخدا
خان . (اِ) خانه . بیت . (صحاح الفرس ) (برهان قاطع) (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : گفت با خرگوش خانه خان من خیز خاشاکت ازاو بیرون فکن . رودکی .تا سمو سر برآورید ز دشت گشت زنگارگون هم...