کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ران فشردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ران بند
لغتنامه دهخدا
ران بند. [ م ْ ب َ ] (اِ مرکب ) قطعه ٔ فلزی که قسمت بالای ران را می پوشانده و بر قسمت علیای ران مماس میگشته است و از ادوات جنگ بوده است . نظیر ساق بند و بازوبند و غیره .
-
زبان ران
لغتنامه دهخدا
زبان ران . [ زَ ] (نف مرکب ) صاحب قیل و قال و پرگوی . (برهان قاطع). آنکه سخن بی محابا گوید و بسیار گوید. (آنندراج ). پرگوی و کسی که سخنش دراز و طولانی باشد. (ناظم الاطباء). || بلیغ و زبان آور. (ناظم الاطباء). || مجازاً، قصه خوان . (برهان قاطع).اطلاق ...
-
سست ران
لغتنامه دهخدا
سست ران . [ س ُ ] (ص مرکب ) کند. آهسته . مانده : سختی ره بین و مشو سست ران سست گمانی مکن ای سخت جان .نظامی .
-
سیل ران
لغتنامه دهخدا
سیل ران . [ س َ / س ِ ] (نف مرکب ) ابری که مانند سیل آب میریزد. (ناظم الاطباء). آنچه مانند سیل آب ریزد. بسیارآب : سگ دیوانه پاسبانم شدخوابم از چشم سیل ران برخاست . خاقانی .طوفان شود آشکار کز خون شمشیر تو سیل ران ببینم . خاقانی .در ماتم تو گشت مرا چشم...
-
شهوت ران
لغتنامه دهخدا
شهوت ران . [ ش َهَْ وَ ] (نف مرکب ) دنبال شهوت رونده . که شهوت راند. که به اعمال شهوت مبادرت ورزد.
-
قایق ران
لغتنامه دهخدا
قایق ران . [ ی ِ] (نف مرکب ) آنکه قایق را به حرکت درآرد. لتکه چی .
-
قلبه ران
لغتنامه دهخدا
قلبه ران . [ ق ُ ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) گاوران . (آنندراج ).
-
کاسه ٔ ران
لغتنامه دهخدا
کاسه ٔ ران . [ س َ / س ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حُق ّالفخذ.
-
کاف ران
لغتنامه دهخدا
کاف ران . [ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شکافی که قریب بن ران است و این کنایه از فرج است . (غیاث ) (مجموعه ٔ مترادفات ص 52) : تا تو دربند زری چون کافران جای گند و شهوتی چون کاف ران . مولوی .رجوع به کاف شود.
-
عمل ران
لغتنامه دهخدا
عمل ران . [ ع َ م َ ] (نف مرکب ) حاکم . متصدی عمل دیوانی . عملدار : چون ژاله و صبا و شباهنگ همچنین معزول روز باش و عمل ران صبحگاه . خاقانی .صانع زرین عمل ، مهتر عالی شرف در ید بیضا رسید دست عمل ران او.خاقانی .
-
فرمان ران
لغتنامه دهخدا
فرمان ران . [ ف َ ] (نف مرکب ) آنکه فرمان براند و حکم او را دیگران گردن نهند : عید تو فرخ و ایام تو ماننده ٔ عیدخلق فرمان بر و تو بر همگان فرمان ران . فرخی .ز قدرت درگذر قدرت قضا راست تو فرمان رانی و فرمان خدا راست . نظامی .رجوع به فرمان شود.
-
مالیده ران
لغتنامه دهخدا
مالیده ران . [ دَ / دِ ] (ص مرکب )صاف ران و مسطح از فربهی . (گنجینه ٔ گنجوی ، ص 139). آنکه دارای رانی صاف و مسطح است از فربهی : صد اشتر قوی پشت و مالیده ران عرق کرده در زیر بار گران .نظامی (گنجینه ٔ گنجوی ص 139).
-
ملک ران
لغتنامه دهخدا
ملک ران . [ م ُ ] (نف مرکب ) اداره کننده ٔ ملک . فرمانروایی کننده . فرمانروا : ناهید لهوگستر و برجیس دین پژوه کیوان شاه پرور و خورشید ملک ران . عثمان مختاری (دیوان چ همایی ص 454).و رجوع به ملک راندن و ملک رانی شود.
-
مگس ران
لغتنامه دهخدا
مگس ران . [ م َ گ َ ] (نف مرکب ) آنکه مگسها را دورکند. مگس راننده . || (اِ مرکب ) به هندی مورچهل و چونری گویند که از پرهای دم طاوس و موی دم گاو کوهی سازند. (غیاث ). چیزی که بدان مگس رانند و آن را گاهی از پرهای طاوس سازند و گاهی از موی دم اسب وآن را د...
-
ارابه ران
لغتنامه دهخدا
ارابه ران . [ اَ را / اَرْ را ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) رهبر ارابه . ارابه چی .