کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ران فشاردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
ارابه ران
لغتنامه دهخدا
ارابه ران . [ اَ را / اَرْ را ب َ / ب ِ ] (نف مرکب ) رهبر ارابه . ارابه چی .
-
باریک ران
لغتنامه دهخدا
باریک ران . (ص مرکب ) آنکه ران باریک دارد: قعواء؛ زنی باریک ران . (منتهی الارب ).
-
پس ران
لغتنامه دهخدا
پس ران . [ پ َ ] (اِ مرکب ) جانب پسین ران . گوشت پسین ران .
-
پس ران
لغتنامه دهخدا
پس ران . [ پ َ ] (نف مرکب ) حادّ. راننده ٔ شتر.
-
پیچیده ران
لغتنامه دهخدا
پیچیده ران . [ دَ / دِ ] (ص مرکب ) که رانی عضلانی دارد. || که رانی دارد ناراست .
-
بن ران
لغتنامه دهخدا
بن ران . [ ب ُ ن ِ ] (اِ مرکب ) ریشه ٔ ران یعنی مابین شکم و ران . (ناظم الاطباء). بعربی مَغبَن گویند و بفارسی بیغوله ٔ ران . (آنندراج ).
-
بزرگ ران
لغتنامه دهخدا
بزرگ ران . [ ب ُ زُ ] (ص مرکب ) ران کلان . دارای ران ستبر.
-
حکم ران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] hokmrān = حاکم
-
قایق ران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی. فارسی] qāyeqrān ۱. رانندۀ قایق؛ کسی که قایقرانی میکند.۲. پاروزن در قایق پارویی.
-
زبان ران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] zabānrān ۱. زبانآور.۲. سخنران.۳. پرگوی.۴. بلیغ.
-
مگس ران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] magasrān آلتی که با آن مگسها را دور میکردند: ◻︎ حورفشی را چو مور زیر لگد کشتهای / پس پر طاووس را کرده مگسران او (خاقانی: ۳۶۲).
-
ملک ران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] molkrān پادشاه؛ فرمانروا.
-
شهوت ران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] šahvatrān کسی که همواره در پی شهوت، کامرانی و مجامعت است.
-
شکم ران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] šekamrān ۱. پرخور؛ شکمپرور.۲. (اسم) (طب قدیم) داروی مسهل.
-
هوس ران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] havasrān آنکه به هواوهوس و میل نفس رفتار کند.